بطن

|خانه
هدفمندی
ارسال شده در 22 آذر 1396 توسط emelii در بدون موضوع

 

 

موضوع:هدفمندی در زندگی

چرا زندگی را یکنواخت وتکراری میدانیم؟چرا حضور در محل کار برای بسیاری فقط به اجبار داشتن درآمدی برای رفع نیازهای ضروری است؟چرا در صفها و ترافیک بی حوصله هستیم هر کاری را با عجله انجام میدهیم وفقط بدنبال رفع مسوولیت هستیم؟چرا گاهی فکر میکنیم زندگی پوچ وبی معنی است؟چرا اعتماد به نفسها اینقدر کم شده است؟
بسیار مهم است که در برابر مسائل ذهنی و روانی که برایمان پیش می آید چرایی قرار دهیم.اگر بدانیم که عمده مشکلات –رخوتها –نا شادکامیها –بیماریهای مهم وشایع روانپزشکی مانند استرس و افسردگی وبدنبال آن خود بیمار انگاریها و ادامه این چرخه معیوب و مشکلات ناشی از آن به یک نقطه می رسد:اینکه برای زندگی خود هدفی نداریم.

کسی که میداند چه میخواهد –تلاشهای خود را متمرکز نموده –از وقت خود بهره میبرد-به دیگران فایده میرساند و انرژی زیادی در خود حس میکند وآنرا به دیگران نیز می بخشد.
بی تردید در محل کار –در مدرسه –در جمعهای خانوادگی افرادی را میشناسید که بودن با آنها شما را با آرزوها و رویاهای کودکیتان آشتی می دهد-دوباره به تلاش وبهبود زندگی خود ودیگران فکر میکنید. ودر نقطه مقابل انسانهایی هستند که همکلام شدن با آنان جز بر احساس پوچی ودر ماندگی وگرفتاری در یک محیط خشن و خطرناک که باید در آن آهسته بروی که گربه شاخت نزند نمی افزاید.
بنظر میرسد که افراد دسته اول چه بدانند وچه ندانند در زندگی هدفی را دنبال می کنند-هرچند این هدف در نظر فلاسفه وسختگیران هدفی ناچیز باشد ودسته دوم تصمیم گرفته اند بدون هدف و تنها با انتظار پایان همه چیز گذران ایام نمایند.شما جزو کدام دسته هستید؟کدام روش را انتخاب می کنید؟
ساده ترین والبته منفعلانه ترین راه این است که در عین نادانی نسبت به هدف آفرینش و اینکه خود میتوانی برای زندگیت تعیین هدف کنی-فقط به انتقاد از دنیا و مافیها بپردازی وژست آدمی همه چیزدان را نیز بگیری .ممکن است عده ای افراد بی هدف و مستعد افسردگی نیز سخنانت را تایید نمایند و کم کم باورت شود که حق با توست.و بیشتر در لاک خود فرو روی.

اما میتوانی گذری هم به گذشته خود بزنی –زمانی که کودکی رو راست و صادق و با شور و شعف بودی –وقتی که از تو می پرسیدند می خواهی چکاره شوی با امید و اشتیاق فراوان از آرزوهایت می گفتی-دیگران را به وجد می آوردی-لبخند شادی را بر چهره پدر ومادر خود می نشاندی –آن موقع تصویری مبهم از هدف خود داشتی ولی کم کم آنرا در جو اجتماعی که در مدرسه و محیط زندگی وجود داشت فراموش کردی در عین حال فکر کردی که از سوی خداوند بزرگ فراموش شده ای.در حالی که هرگز چنین نیست تو فقط خود را بیاد بیاور و آن صندوقچه استعداد و هوش و اراده وهدفمندی که خداوند به تو ارزانی داده باز کن.ببین زندگی تو چگونه متحول میشود .
داشتن هدف روشن –ارزشمند وچالش برانگیز وهمراستا با فطرت پاک و روشن الهی –خود منشا جوشش ونشاط است.این موضوع زندگی را با معنا میکند-احساس میکنی دوباره در مدرسه ای هستی که باید یاد بگیری و بخوانی و بنویسی و تلاش کنی تا از امتحان سربلند بیرون بیایی با این تفاوت که این بار مدرسه
بسیار بزرگتر –زیباتر -متنوع تر با آموزگاران بی نظیر تر می باشد.

هر زمان که روز –هفته –ماه یا سال خود را هدفمند شروع کنی-و احساس کنی میتوانی منشا اثر باشی تمام وجودت اعم از تواناییهای ذهنی –روانی وجسمی در یک راستا قرار گرفته وبا هماهنگی وتمرکز این نیروها حرکتی قدرتمند و زیبا بسمت آن هدف را آغاز میکنی-در این راه هرچه هدف ارزشمندتر وبر پایه شعور نیک بشری باشد یاری ونصرت الهی را بیشتر حس خواهی کرد وامید وارتر وبا شور وشعف بیشتری قطعات پازل زندگی خود را به زیبایی خواهی چید ودر نهایت از تصویر رنگین و جذابی که برای حیات خود ودیگران خلق نموده ای لذت خواهی برد.

اثرات اجتماعی هدفمندی افراد: وجود نشاط اجتماعی –افزایش سرعت پیشرفت جامعه وکشور-اثر مثبت بر زندگی اعضای خانواده –دوستان و نزدیکان و همکاران-کاهش افسردگی اضطراب وبیماریهای روانتنی-افزایش محبت بین مردم از طریق انتخاب اهداف ارزشمند و مفید برای خلق خدا- افزایش ثروت ودانش فرد وجامعه و کشور ودر نهایت کل بشریت –امکان بروز استعدادها خلاقیتها و آسانتر شدن زندگی –کاهش حضور در دادگاهها وکلانتریها بعلت اختلافات و مشاجرات بین افراد ناشی از محدود دیدن زندگی و…………

اما انتخاب هدف –خود شرایط و نیاز به مهارتهایی دارد که گاه ما نسبت به آن مسلط نیستیم.در ادامه به برخی از نکات مهم اشاره میکنیم:

1-اهداف خوب بوسیله پرسشهای خوب مبنی بر اینکه چه کنیم تا ………………؟تعیین میشود.این سوال میتواند از موضوعات بسیار کلی تا جزیی –و بسته به آنچه در مورد خود میدانیم باشد.بعنوان مثال یک سوال کلی مانند اینکه چه کنیم تا زندگی بهتری برای مردم خلق کنیم؟ یک سوال متوسط چه کنیم تا یکسال آینده یک زبان خارجی را در حد مطلوب فرا گیریم؟ویک سوال جزیی چه کنیم تا محیط کارمان زیبا و دلپذیر تر شود؟

2-در مرحله بعدی اهداف باید:
الف-بصورت واضح وشفاف بیان شود
ب-قابل اندازه گیری باشد.
ج-قابل دستیابی باشد(تحقق آن بیش از همه به خود ما بستگی داشته باشد)
د-واقعی باشد و ناشی از خیال پردازیهای توهم گونه نباشد.
ه-به موقع باشد و برای رسیدن به آن زمان نیز تعیین شود.

3-اهداف خود را به روشنی بتوانیم تصور کنیم و بدانیم که در صورت رسیدن به آنها چه تغییراتی در زندگی –احساسات و افکار ما بوجود می آید-برای اینکار سوالات بسیاری در مورد سرانجام –نحوه رسیدن –علت انتخاب هدف و….از خود بپرسیم تا همه چیز را در مورد هدف بدانیم هر چه وقت بیشتری در این مرحله صرف کنیم-تعهد برای رسیدن به آن هدف بیشتر میشود.

4-اهداف با ارزشها –باورها و فطرت ما هماهنگ باشد.در غیر اینصورت ضمیر نا خود آگاه مانع از تلاش برای رسیدن به آن میشود.

5-برای پایبندی بیشتر به تحقق اهداف خود را در مقابل خداوند –آنان که دوستشان داریم وخودمان متعهد نماییم.
6-تا آنجا که ممکن است اهداف خود را با رنگها –جملات –موسیقیها وخاطرات ورویاهای خوب و جذاب تلفیق نماییم تا باور قطعی برای ما ایجاد شود که رسیدن به آن هدف تمام این زیباییها را بهمراه خواهد داشت.
7-در برخی افراد که دوران بی هدفی طولانی تر ویا شدیدتری داشته اند بهتر است از اهداف جزیی تر شروع نمایند تا با لمس فوائد هدفمندی –توانایی آنان برای جستجو و تلاش برای رسیدن به اهداف بزرگتر تقویت گردد.
8-همیشه بیاد داشته باشیم که بیهوده وعبث خلق نشده ایم-فقط باید نقش و رسالت و هدف زندگیمان را کشف کنیم و در راه آن بکوشیم. شاید تمام راز –فلسفه و مفهوم زندگی این باشد.

9-کتب زیادی در زمینه هدف گذاری و هدفمندی نوشته شده که بهتر است یک یا چند کتاب از این گروه را مطالعه فرمایید.یکی از بهترین کارها برای هدفمندی مطالعه زندگی انسانهای بزرگ وموثر است-دیگری همنشینی با انسانهای موفق و هدفمند و دوری کردن از کسانی که بی هدف زندگی را می گذرانند و دائما در حال خواندن آیه یاس می باشند.در هر حال اگر می خواهید به انسانهای هدفمند و موفق تبدیل شوید باید در شیوه زندگی و تعامل خود با دیگران تغییر ایجاد نمایید.

10-و در نهایت با برنامه دست بعمل بزنید-تمام این گفتارها وتاثیرات آن زمانی نتیجه خود را نشان میدهد که کاری انجام دهید. از اشتباه نترسید وانگ شکست وناکامی بر نتایج اولیه ای که ممکن است با تصورات ما جور در نیایید نزنید.بلکه آنها را تجربه ای برای حرکت استوار تر بدانید.

موفق باشید دکتر فرخ افتخار

 

تربیت مهدوی
ارسال شده در 22 آذر 1396 توسط emelii در بدون موضوع

 

 

 

مدیر بنیاد مهدویت و آینده پژوهی معتقد است:« پدر و مادر مراقب باشند تا مبادا فرزند آنها در مراسم‌های مذهبی اذیت و یا خسته شود چون خسته کردن کودک یا نوجوان در خواندن دعاها و سایر مراسم مذهبی می‌تواند نتیجه‌ای برخلاف خواسته والدین به همراه داشته باشد».
حجت الاسلام مهدی نیلی پور، مدیر بنیاد مهدویت و آینده پژوهی اصفهان ونویسنده و محقق مهدوی که تا به حال کتاب های بسیاری در زمینه مهدویت و شناخت امام زمان (عج) تالیف کرده است، در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم از لزوم معرفی شخصیت امام زمان (عج) دربرابر شخصیت های کاذب در رسانه های غربی می گوید.

تسنیم:فکر می‌کنید مسئولان فرهنگی در جامعه اسلامی برای معرفی شخصیت امام زمان (عج) به عنوان منجی چه وظیفه ای را بر عهده دارند؟

مسئولیت نهادهای فرهنگی و به خصوص خانواده ها د ر این شرایط آن است که شخصیت کامل امام زمان (عج) را به گونه ای به قشر کودک و نوجوان خود معرفی کنند که آن ها به قدری با آن حضرت انس و الفت داشته و نسبت به ایشان شناخت پیدا کنند که در تمام موقعیت های زندگی خود آن حضرت را به عنوان سرمشق خود قرار دهند و بدانند که ایشان در تمام موارد و مراحل زندگی به مردم توجه دارند و ما در هر شرایط و موقعیتی که باشیم نسبت به شادی یا اندوه قلب مبارک ایشان مسئول هستیم.

تسنیم: یکی از ابزارها در رسانه های غربی برای نهادینه کردن شخصیت کاراکتر فیلم ها و کارتون های خود، آن است که مدام از مزیت ها و خوبی های او می گویند. چنین شیوه ای را چگونه می توان در جامعه منتظر به کار برد تا تربیت فرزندان مهدوی محقق شود؟

پرداختن به مزیت ها و برتری ها یکی از روش های موثر برای الگو قرار دادن امام زمان (عج) در برابر کودکان و نوجوانان محسوب می شود. در استفاده از چنین روشی مشخص است که راه برای مربیان و مسئولان فرهنگی باز است. در عین حال بهره بردن از چنین شیوه ای موجب می شود که کانال تبلیغ و ترویج سبک زندگی امام زمان (عج) به روی نسل جوان و نوجوان ما باز شود. به این ترتیب آنها آموزه های دینی را یاد می گیرند و می توانند در برابر انواع تهاجمات فرهنگی و تبلیغ فرهنگ های غلط مقاومت کنند.

تسنیم: به این ترتیب می توان گفت معرفی صحیح آن حضرت می تواند زمینه ای برای تبعیت از ایشان شود.

درست است. نکته مهمی است که باید دقت شود که وقتی انسان، چه بزرگسال و چه کودک، نسبت به شخصیتی شناخت پیدا می کند و او را به خوبی و نیکی می شناسد، محبت او چنان در قلبش جای می گیرد که هیچ چیزی نمی تواند آن علاقه را از بین ببرد. حال اگر این شخصیت ، انسان ویژه ای مانند امام زمان (عج ) باشد الگو گرفتن در سبک زندگی هم مورد توجه قرار می گیرد و انسان می تواند آن حضرت را نمونه رفتارهای انسانی قرار داده و از ایشان تبعیت کند.

تسنیم: در این مورد خانواده ها از چه منابعی می توانند استفاده کنند تا درمعرفی شخصیت آن حضرت به کودک و نوجوان خود موفق باشند؟

در این مورد خوب است که والدین و بزرگ ترهای خانواده به منابع و کتاب های مرتبط با سبک زندگی و سیره مراجعه کرده و با مطالعه این آثار، فرزند خود را با شخصیت و منش امام زمان (عج ) آشنا کنند. منابع متعددی در این مورد می تواند راهگشا باشد از کتاب الغیبة تالیف شیخ طوسی گرفته تا کتاب بحارالانوار و همچنین آثار مستندی که توسط نویسنده های عصر خودمان تالیف شده اند.

این آشنایی راه محبت را به روی قلب کودک و نوجوان باز می کند. به عبارت دیگر، مطالعه کتاب های تاریخی درباره امام زمان (عج ) و بازگو کردن این وقایع موجب می شود که فرزندان درک بهتر و عمیق تری نسبت به آن حضرت داشته باشند و بدانند که به جای الگو گرفتن از شخصیت های کذایی کارتون ها، فیلم ها و بازی های ساخته دشمنان اسلام، می توانند از از شخصیت مقدس و والای امام خود الگو بگیرند.

تسنیم: با توجه به این منابع، چه نکاتی می توانند در گفتگو با قشر کودک و نوجوان مطرح شوند تا ذهن آن ها در شناخت صحیح امام زمان (عج) آماده کند؟

در این مورد بهتر آن است که خانواده ها و مربیان کودک و نوجوان مطالبی را برای فرزندان خود مطرح کنند مانند این نکته که خصلت ها و خصوصیات امام زمان (عج ) چیست، رابطه قلبی آن حضرت با مردم امتش به چه صورت است ، ارتباط میان امام با خداوند متعال چیست، چه چیزهای قلب امام را از ما خشنود می کند، خوبی ها و بدی ها از منظر آن حضرت چه چیزهایی هستند و مواردی از این قسم. دانستن پاسخ این پرسش ها موجب می شود که کودک و نوجوان درک بهتر و کامل تری از شخصیت مقدس امام زمان (عج) داشته باشد.

تسنیم: غیر از مطالعه و بازگویی مطالب از منابع مستند، چه شیوه های دیگری برای آشنا کردن نسل کودک و نوجوان با سبک زندگی مهدوی وجود دارد؟

شرکت دادن فرزندان در مراسم مربوط به امام زمان (عج ) هم روش بسیار خوبی برای تحقق این منظور است. به این مفهوم که همراه بردن فرزندان در مراسمی مانند خواندن دعای ندبه ، مراسم جشن نیمه شعبان و سایر برنامه های مهدویت می تواند تا اندازه زیادی کودک و نوجوان را با شخصیت امام زمان (عج) آشنا کند.

تسنیم: آسیب های چنین روشی چیست؟

این کار با نهایت دقت انجام شود، یعنی پدر و مادر مراقب باشند تا مبادا فرزند آنها در این گونه مراسم اذیت و یا خسته شود. چون خسته کردن کودک یا نوجوان در خواندن دعا ها و سایر مراسم مذهبی می تواند نتیجه ای برخلاف خواسته والدین به همراه داشته باشد.

درواقع دشمنان اسلام و امام زمان (عج) قصد دارند تا با ساختن برنامه های مهیج و شخصیت های جالب و مورد پسند کودکان و نوجوانان، الگهای غلط فرهنگی خود را به فرزندان ما بقبولانند . در چنین شرایطی پدرها و مادرها مراقب باشند تا برای مقابله با این دسته از تهاجمات فرهنگی ، فرزندان خود را تشویق به شرکت در مراسم مهدوی کنند ، نه اینکه به ابزار زور و اجبار متوسل شوند.

تسنیم: جایگاه توسل به امام زمان (عج) در جهت شناخت بیشتر آن حضرت چیست؟ به بیان دیگر چگونه می توانیم نسل کودک و نوجوان را از طریق دعا و توسل با آن حضرت آشنا کنیم؟

در این مورد باید به کودک و نوجوان آموزش داده شود که امام در هر دوره ای از تاریخ ، منشاء رحمت و واسطه فیض خداوند متعال بر مردم محسوب می شود. به عبارت دیگر همه نعمت ها و رحمت های الهی به برکت وجود امام زمان (عج) به ما می رسد و هر نوع بلایی هم به یمن وجود مبارک ایشان از ما دور می شود. به این ترتیب بسیاری از بلاها که در نتیجه ارتکاب گناه باید بر انسان ها نازل شود، به دلیل وجود پر خیر و برکت امام (ع) از آن ها دور می شود.

این گونه مفاهیم باید به کودک و نوجوان در یک خانواده مهدوی آموزش داده شود و آن ها بدانند که امام عصر (عج) مظهر هر نوع خیر و برکتی از سوی خداوند متعال است و به ازای این خیر رسانی هیچ سود و منفعتی را از مردم انتظار ندارد، هرچند که هر لحظه در مسیر خیر مردم تلاش می کند. به این صورت است که امام زمان (ع) حتی دست انسان های گناهکار و خطاکار را می گیرد و آن ها را به راه راست هدایت می کند. در چنین شرایطی، توسل به امامان معصوم علیهم السلام و به خصوص امام زمان (ع) می تواند راهکار خوبی برای افزایش شوق و مهر آن حضرت در فرزندان ما شود و درنتیجه آینده سالم و دینی آن ها را تضمین کند.

تسنیم: دشمنان اسلام زمانی که یک برنامه تلوزیونی و یا بازی برای کودکان و نوجوانان تهیه می کنند، تمام تلاش خود را به کار می گیرند تا خوبی هایی را به شخصیت برنامه خود نسبت بدهند و بدی هایی را از او دور کنند. به این ترتیب قصد رسیده به این هدف را دارند که آن شخصیت را الگوی خوبی معرفی کنند و با جذاب کردن او در نظر کودکان و نوجوانان، آن ها را تشویق کنند تا از هر کار بدی که مورد آزار اوست دوری کنند و خوبی ها را در او ببینند. آیا چنین شیوه ای در آموزش زندگی موردرضای امام زمان (عج) به فرزندان ما کاربرد دارد؟

بله. چنین رویکردی در حقیقت همان دستور العملی است که یک خانواده مهدوی در تربیت فرزندان خود باید مورد نظر داشته باشد، البته شیوه صحیح این تربیت آن است که پدر و مادر و سایر بزرگترها در خانواده مهدوی تلاش کنند تا ضمن معرفی امام زمان (عج ) به فرندان خود، تمام آن مواردی را که موجب رنجش خاطر آن حضرت می شود به کودک و نوجوان خود بیاموزند و از آن ها بخواهند تا از آن ها دوری کند.

در این مورد خوب است که خانواده ها به مطلبی به نقل از امام زمان (عج ) که در توقیعی به شیخ مفید (ره) نوشته شده، توجه داشته باشند . آن حضرت نوشته است: «شما مکلف هستید که اوامر و دستورات ما را به دوستانمان برسانید ، با اینکه ما بر اساس فرمان خداوند بزرگ و صلاح واقعی خود و شیعیانمان - تا زمانی که حکومت بر دنیا در اختیار ستمگران است - در نقطه ای دور و پنهان از دیده ها به سر می بریم . ولی از تمام حوادث و ماجراهایی که بر شما می گذرد، کاملاً مطّلع هستیم و هیچ چیز از اخبار شما بر ما پوشیده نیست. از خطاها و گناهانی که بندگان صالح خداوند، از آنها دوری می کنند ؛ اما شما آنها را مرتکب می شوید نیز با خبریم. از عهدشکنی ها و پشت سر گذاشتن عهد و پیمان ها با اطلاعیم… پس از خداوند بترسید و تقوا پیشه کنید و ما خاندان رسالت را مدد رسانید . سعی کنید اعمال تان به گونه ای باشد که شما را به ما نزدیک سازد و از گناهانی که موجبات نارضایتی ما را فراهم می نماید ، بترسید و دوری کنید.»

بر اساس این فرموده، معرفی امام زمان (عج) به فرزندان در یک خانواده مهدوی و مقابله کردن با حیله های دشمنان اسلام برای معرفی الگوهای غلط ، یکی از وظایف پدرها و مادرها محسوب می شود. به این ترتیب والدین مسئول هستند تا امام عصر (عج) را به گونه ای به کودک و نوجوان خود معرفی کنند تا آن ها از راه انجام واجبات و ترک کردن گناهان، زمینه رضایت آن حضرت را فراهم کنند و از طرف دیگر، خود را در برابر انواع تهاجمات فرهنگی و باور شخصیت های دروغین و ساختگی بازی ها و برنامه های غربی واکسینه کرده باشند.

آیا چادر حجاب برتر است؟
ارسال شده در 22 آذر 1396 توسط emelii در بدون موضوع

آیا در قرآن آیه ای وجود دارد که بر چادر به عنوان حجاب برتر دلالت کند؟

در پاسخ باید گفت: در آیه 31 از سوره نور، خداوند به زنان مسلمان دستور می دهد که پوششهای خود را بر روی گریبان هایشان بیاندازند.[1] ” خمر” که در این آیه آمده است به معنای «لباسی است که زن با آن، سر و سینه خودش را بپوشاند»[2]. که ظاهرا چیزی شبیه مقنعه یا بزرگتر از آن است.

 

در آیه 33 سورۀ احزاب خداوند نیز می فرماید:

« اى پیامبر، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه چادر خود را بر خود فرو پوشند. این مناسب‏تر است، تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند. و خدا آمرزنده و مهربان است.»[3]

براى جلباب که در این آیه آمده است، دو معنا ذكر شده است:

1- پوششى كه سر و گردن و بالاتنه را مى‏پوشاند (مقنعه).

2- چیزى كه تمام بدن را بپوشاند (چادر).[4]

اگر كسى بتواند به شكل صحیح از چادر استفاده كند، مسلماً چادر حجاب برتر است زیرا حكمت‏هاى حجاب در چادر بیشتر یافت مى‏شود، گرچه پوشیدن چادر واجب نیست. حجاب منحصر در چادر و حتى مانتو نیست، بلكه هر لباسى كه غیر از وجه و كفین (دست‏ها تا مچ) را بپوشاند و موجب تحریك و جلب توجه نامحرم نگردد كافى است ولى باید توجه داشت كه همان طور كه بقیه واجبات داراى مراتب مختلفى مى‏باشند حجاب نیز داراى مراتب خوب، متوسط و خوب‏تر است و چادر حجاب برتر بانوان محسوب مى‏گردد.

_________________

[1] وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِن‏.

[2] مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص 127.

[3] یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ.

[4] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج1، ص 272.

شهید سید مرتضی اوینی
ارسال شده در 22 آذر 1396 توسط emelii در بدون موضوع

·  سلامت دنیا بیماری است و بیماری اش شفا و سلامت، چراکه بنیان دنیا در عادات است و سلامت حقیقی، هرچه هست در ترک عادات و عتق از ملکات

·  دنیای عادات وارونه حقیقی است و عارف سالک اگر قول و فعلش خلاف این عالم است ، نه از سر لودگی و مسخره گی است و نه با این نیست انگاری و نفی و انکار متجددین نسبتی دارد و نه قصد کرده است که عوام را در زحمت اندازد، بل او عالم عادات را خراب می کند تا حقیقت بنا شود

·  عشق عاشق را به بیماری می کشاند ، بیمار زرد روی است و خواب و خور ندارد و از درد می نالد  و می گرید

·  حال آن که اهل سلامت دنیا فربه اند و سرخ روی ، شب ها را در خواب غفلت اند و روزها نیز همتشان یک سره وقف تمتع است. (یأکلون کما تأکل انعام) سالک ناسک ، ترک رسوم و عبادت و قیوداحکام کثرات می گوید و این چنین کس را مردمان ” بیمار ” می خوانند و ” مجنون”

·  فقیه حکم بر ظاهر می کند تا مردمان را در حیطه اسلام نگاه دارد، و عارف حجاب ظاهر را می درد تا مردمان را نسبت به باطن، که عالم حقیقت است متذکر سازد، رند خراباتی خرقه سالوس را که زهد ریایی است می درد تا مردمان بدانند که حتی عادات آوردن به ظاهر عبادت نیز باطن عبادت را که مغز آن است از درون می پوشاند تا آن جاکه از عبادت جز قالبی پوک چیزی بر جای نمی ماند و تا زهد رایایی است ایمان مومن از شائبه شرک رها نمی شود

·  قتل به شمشیر او تقدیر محتوم عاشق است اگر به عشق پای فشارد و از مشکلات طریق نهراسد، چراکه تنها آینه ” ذبیح الله ” می تواند مجلای اسم شهید باشد. اَنه علی کل شیُ شهید: ذبیح الله هم خود شاهد است و هم خود مشهود، هم قاتل است و هم مقتول

·  “سَر” آن است که در طریق وصال به باد رود و ” جان” متاعی است که هم او بخشیده است تا به بهای آن لقایش را باز خریم، و سّر آن که خون مقتول عشق را ثارالله گفته اند نیز در همین جاست.

·  عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف  حسین (ع) است .

·  این جا کربلا، در سرچشمۀ جاذبه ایی که عالم را به محور عشق نظام داده است.

·  سدرة المنتهی مرز دار قلمرو فرشتگان عقل است ، عقل بی اختیار است. اما قلمرو و آل کسا، ساحت امانت داری و اختیار است و جبرائیل را آن جا باز نمی دهند که هیچ ، بال می سوزانند. آن جاست انی اعلم ما لا تعلمون است،آن جا ساخت علم لدُنّی است، راز داری  خزائن این غیبت آسمان ها و زمین ، آن جا سبحات فنای فی الله است بقای الله

·  عالم ما ، عالم نسبت ها و مقادیر است و بالطبع ، تصاویر اشیاء پیش از هر چیز بر ” مناسبتی ” دلالت می کنند که بین ما و آن اشیاء وجود دارد و این مناسبت هرچه باشد مارا از رسیدن به آن ” مدلول حقیقی ” باز می دارند.

·  هنرمند ، رازدار خزائن غیبه است و زبان او زبان تمثیل و تمتل است؛ پس باید رمز و راز ظهور حقایق متعالی و کیفیت حضور و ظهور امر قدسی را در جهان بشناسد او باید با بصیرت قلبی راز تمثیل حقایق ملکوتی را بیابد و این یافتن به معنی ” علم پیدا کردن ” نیست.

·  غزال غزل وحشی است و انیس مجنون بیابان نشین آن درد نیز که کار عشق شیدا را به تعزل و ترنم می کشاند ، جز در سینه مجنون وحشی بیابان نشین لانه نمی کند.

·  شهر دام عادت و تعلقات است و مردمان اهل عادتند. این مجنون مردم گریز است و آن غزال مردم نفور و اگر شاعر نباشد چه کسی مردمان را به ” ترک عادت ” بخواند؟

·  چه قلیل اند شاعرانی که آنان را در عشق بخشیده اند و شرف حضور

·  مردمان مسافر کاروان مرگند ، اما خود نمی دانند ، مرگ کاروان دار سفر زندگی است و کجاوه ثابت می نماید اما کاروان در سفر است.

·  عاشقان عاشق بلایند . در حیات در احتجاب صدف عشق است و آن را جز در اقیانوس بلا نمی توان یافت، در ژرفای اقیانوس بلا عاشقان غواصان این بحرند و اگر مجنون نباشد چگونه به دریا زنند؟

·  مگر عشق را جز در هجران و فرقت و غربت می توان آموخت؟ پس این درد فراق همه هستی آدمی است و مایۀ اصلی هنر نیز همین غربت است که با اوست از آغاز تا انجام.

·  زمین سراسر صحرای عرفات است و تو همان آدمی که با خطاب إهبطوا بر این سیاره رنج فرو افتاده ای عرفات مثالی از حقیقت زمین است که تمثیل یافته مشقت جوع و عریانی و تشنگی و سوز آفتاب و… آن خطاب را تو از یاد برده ای، اما آدم به یاد داشت که آن همه گریست تا بازش پذیرفتند.

·  مستی زوال عقل است و از این رو هم ره بی خودی است، ما خمار مستی فانی است و حتی شرب مدام نیز علاج درد نمی کند تا زنده ایم هوشیاریم و هوشیار اسر خود است ، مگر آن که شراب مرگ درکشیم که یک سره از عقل و از خود می رهاندمان، این سری است که در موتوقبل أن تموتوا فاش کرده اند.

·  ” ترک هوش کن” که “هوشیار” در خودی خود اسیر است و تا خود باقی است یار از تو می رمد ، بیهوده نیست این همه که عاشقان از عقل می نالند ؛ عقل عقال است و جان را از پای بست خاک می کند و تا عقل باقی است ، خود از میانه بر نمی خیزد و مستان در جست و جوی بی خودی به مستی روی آورده اند ، که مستی و بی خودی باهم اند ؛ مستی زوال عقل است و از این روی هم ره بی خودی است

·  هنر زمزمه مستی است و خود آگاهان را حاجتی بدین زمزمه نیست. سوزآتش درون است که در سخن می ریزد، و آن را که این آتش ندارد گو بسوزد که شعر سوز جگر است و آه دل و اشک چشم … و این همه را جز به غریبان و شیداییان عطاء نکرده اند.

·  بلبل شیدای گل است و این آواز و الحان که از او می جوشد ، ناله شیدایی است که از ملکوت نازل می شود. بلبل نیز مطرب ملکوت است ، حافظ نیز ، و هرآن کس که شعرش ناله شیدایی است و درد فراق دارد.

·  عاقل درد فراق ندارد و عقل در این وادی لایعقل است ؛ از عشق باز پرس که شرح این مشکل را جز او کس نمی داند

·  حقیقت وجود انسان روح الهی اوست که چون خورشیدی منیر در پس حجاب بدن حیوانی و تعلقات گران بار دنیایی اش پنهان مانده است. چگونه می توان بی واسطۀ حجب ، چشم در نور خورشید دوخت؟

·  راه ” فطرت” راه ” علم حصولی ” و اکتسابی نیست، راهی وصول است. بندگی خدا میثاق ازلی است که در عمق فطرت خویش بدان شهادت می دهد و او فطرتأ به مبدأ عالم، علم و گرایش دارد و اگربه نفس خویش رجوع کند در باطن خویش خواهد یافت که خداوند فجور و تقوا را به نفس او الهام فرموده است و آسمان لایتناهی تمنای او را هیچ کرانه ای جز قدرت و اراده مطلق ، علم مطلق ، حسن مطلق و حیات محض محدود نمی کند

·  تقوا است که انسان را به اخلاص می رساند و با اخلاص درهای حکمت نیز بر قلب گشوده می شود

·  حافظ شیرازی تجلی حسنی حقیقت وجود را در پیاله احوالات و اوقات خویش دیده است و به مقامی رسیده که دیگر همواره در سبحات جلوه یار غوطه ور است و این مراد او از “شرب مدام” است.

·  جذبه ” حضرت رحمان” و “سحر شیطان” آفاقی نزدیک به هم دارند ، اگر چه این هم سانی تنها در ظاهر است نه در باطن . شیدایی حق و مفتون شیطان هر دو ترک عقل و اختیار می کنند ، آن یکی فرزند عقلش را ه قربان گاه عشق عارفانه می برد و این یکی ” کازانوا” یی است مسحور زینت شیطانی .

·  شیطان سوگند خورده است که لازیننّ لهم فی الارض و او آن چنان کثرات جمالیه حضرت حق در چشم انسان زینت می بخشد که او را سحر می کند و می فریبد. رنگ کثراتی هستند تجلی یافته از نور سفید ، اما اگر انسان اسیر ” رنگ ” شود از نور سفید باز می ماند

·  نیازهای حیوانی آدمی زاد لاجرم او را از وصول به غایات فطری خویش که تعالی روحانی است باز خواهد داشت. نیازهای حقیقی انسان فی الحقیقه نیازهای فطری اوست.

·  انسان امروز از غایات آفرینش خویش در غفلت است و در سایۀ این غفلت بهشت خویش را در زمین می جوید. أفمن یمشی مکبأ علی وجهه أهدی امّن یمشی سوتأ علی صراط مستقیم؟

·  حکیم عالم را سراسر رازی نامکشوف بیند و دریابد که حقیقت مقصود وصول است نه حصول. بال های اشتیاق وصل را باید گشود که با پای حصول نمی توان بر آسمان بر شد.

·  اهل نظر اگر عقل را در برابر عشق نهاده اند از آن است که عقل اهل اعتبار است و درک و وصف ، و محرم راز نیست. اگر منکر راز نشود، او را همین قدر می رسد که دریابد رازی هست، و دیگر هیچ. راز لایدرک و لایوصف است و بیرون از حدود اعتبارات عقل؛ چشمه ای مکنون در ظلمات وادی حیرت. اما عقل از حیرت می گریزد . عقل گرفتار عالم حدوث است و از تفکر در قدم می گریزد، چراکه آن راز به تفکر گشوده نمی شود. عقل در جست و جوی نور است و راز، پرده نشین سیاهی های نا کجا آباد غیب هویت.

·   آن جا عقل جز عقالی بیش نیست چرا که اهل تفکر است و گفته اند تفکر فی آلاء الله و لا تفکر وا فی ذات الله : آلاء الله حجب ذات اند ومرزی فی مبالین عدم و وجود از آن حیث که یار را جلوه می دهند. چشم عقل در حجاب می نگرد و از آینه غافل است

·  می خواهم در رثای شما ای کبوتران خونین بال دل حرم أمن مرثیه ای بسرایم اما کلام زمین گیر است و کبوتر شکسته بال دل من نیز آسمان را تنها در خیال می پرورد. کلام اسیر قفس ماهیات است و عقل اسیر دام کلام و آن جا که شما بال کشیدید پر جبرائیل عقل می سوزد آن جا جزء نبی عشق را بار نمی دهند و جز او و اوصیائش یعنی آنان که ضمیر نسبیت را به آسمان اطلاق پیوند می دهند دیگر کیست که بتواند بر معراج انقطاع کامل پای نهد و چشم دلش به ضیاء نظر به غیبت الغیوب ذات نور یابد و این چنین از صدر المنتهی اسماء و صفات در گذرد و به معادن پنهان عظمت اتصال یابد و روحش به ذات عزیز قدوس تعلیق پیدا کند. نه تنها آن کس از رثای شما ای کبوتران خونین بال حرم امن بر می آید که بتواند کلام را بر بال عشق بنشاند و به معراج برد و اگر این چنین است بگذارآن یار غائب مرثیه خوان شما باشد که جز او هیچ تلاونده ایی راهای آسمان را نمی شناسد.

·  آزادی انسان در آزادی از تعلقات انسانی است و آن آزادی که در غرب گویند ، قبول بندگی عادات و تعلقات است و عین اسارت و نه عجب که از خصوصیات اصلی دنیای امروز یکی هم این است که در الفاظ را ” وارونه” به کار می برند؛ می گویند “آزادی ” و مرادشان  ” اسارت ” است، می گویند ” عقل ” و مرادشان ” وهم ” است . می گویند ” انسان” و مرادشان ” حیوان ” است و می گویند ” تکامل ” و مرادشان ” هبوط” است و می گویند ” علم ” و مرادشان ” جهل” است و … قس عل هذا

·  تخیل بال پرواز است ، وحی و الهام هم می توانند رحمانی باشد و هم شیطانی ، خیال هم می تواند مثل کبوترهای سفید در آسمان آبی حریت پرواز کند و هم می تواند مثل خفاشی سیاه از سقف مغازه تاریک نفس اماره ف وارونه آویزان شود

·  خیال هم می تواند براق بلند پرواز معراج انسانی باشد و هم خرد جال مرکوب نفس اماره هرجا که خیال رفت؛ پسندیده نیست.

·  بعد از مرگ نیز انسان در عالم اعمال خویش زندگی می کند.

·  انسان در درون خودش زندانی است اما این زندان نفس را می توان آن همه وسعت بخشید که آسمان و زمین را در بر گیرد.

·  انسان اگر بتواند ” خود” را در ” خدا ” فانی سازد نورالانوار طلعت شمس حق از او نیز متجلی خواهد شد و عزت و عظمتی خواهد یافت بی نهایت.

·  زندان تعلقات و عادات ، دنیایی تنگ تر و تاریک تر از گور است و ” خیال ” نیز بالتبع یا ” براق بلند پرواز آسمان معراج” است ، یا ” خفاش روز کور مغازه تنهایی

·  ” توسن خیال ” نه آنچنان است که ” خیال پروری” را با خود به ” معراج” برد فضای طیران و جولان خیال هرکس به وسعت روح اوست و شخص با بال های خیال که نمی تواند به ناکجا آبادی دنیای بیرون از دنیای معتقدات و عادات و تعلقات خویش پرواز کند. بنابراین ، هرچه بگوید و بنویسد و هر نقس که بپردازد خودش را بیان می دارد ، همان گونه که هست. فرد در درون خود و معتقدات و عادات و تعلقاتش زندانی است

·  هنرمند رویی به عالم غیب دارد و رویی به عالم شهادت. با آن روی خورشیدی منیر است و با این روی قمری مستنیر در شب ظلمانی کرۀ ارض ، اما کدام هنرمند؟ هل یستوی الأعمی و البصیر

·  هنرمند از آسمانیان می گیرد و بر زمینیان می بخشد. پس سینه اش باید قابلیت نزول ملائکه ای را داشته باشد که واسطۀ الهام هستند.سینه تنگ کور دلان کجا و آسمان بی کران کجا 

·   آنچه هنرمند می پردازد نقشی است که از غیب در آینۀ جان او اشراق یافته است و اگر هنرمند از شواغل و تعلقات دنیایی إعراض نکند و اهل جذبه عشق نباشد آن جانب را نخواهد یافت.

·  هنرمند در میان سایر انسان ها همچون بلبل است و در میان پرندگان و وجه امتیاز او نیز در ” شیدایی ” است و بیان ” خویش” مرادم از شیدایی ، شیدایی حق است ؛ اما همچنان که در نزد غالب انسان ها القائات نفس از دعوات شیطان تشخیص پذیر نیست، چه بسا که ” شیفتگی شیطان ” با شیدایی حق مشبه شود و غالبأ چنین است.

·  شیطان سوگند خورده است که لازیننّ لهم فی الارض و او آن چنان کثرات جمالیه حضرت حق در چشم انسان زینت می بخشد که او را سحر می کند و می فریبد. رنگ کثراتی هستند تجلی یافته از نور سفید ، اما اگر انسان اسیر ” رنگ ” شود از نور سفید باز می ماند.

·  نیازهای حیوانی آدمی زاد لاجرم او را از وصول به غایات فطری خویش که تعالی روحانی است باز خواهد داشت. نیازهای حقیقی انسان فی الحقیقه نیازهای فطری اوست.

·  انسان امروز از غایات آفرینش خویش در غفلت است و در سایۀ این غفلت بهشت خویش را در زمین می جوید. أفمن یمشی مکبأ علی وجهه أهدی امّن یمشی سوتأ علی صراط مستقیم؟

·  حیکم عالم را سراسر رازی نامکشوف بیند و دریابد که حقیقت مقصود وصول است نه حصول. بال های اشتیاق وصل را باید گشود که با پای حصول نمی توان بر آسمان بر شد.

·  اهل نظر اگر عقل را در برابر عشق نهاده اند از آن است که عقل اهل اعتبار است و درک و وصف ، و محرم راز نیست. اگر منکر راز نشود، او را همین قدر می رسد که دریابد رازی هست، و دیگر هیچ. راز لایدرک و لایوصف است و بیرون از حدود اعتبارات عقل؛ چشمه ای مکنون در ظلمات وادی حیرت. اما عقل از حیرت می گریزد . عقل گرفتار عالم حدوث است و از تفکر در قدم می گریزد، چراکه آن راز به تفکر گشوده نمی شود. عقل در جست و جوی نور است و راز، پرده نشین سیاهی های نا کجا آباد غیب هویت.

·   آن جا عقل جز عقالی بیش نیست چرا که اهل تفکر است و گفته اند تفکر فی آلاء الله و لا تفکر وا فی ذات الله : آلاء الله حجب ذات اند ومرزی فی مبالین عدم و وجود از آن حیث که یار را جلوه می دهند. چشم عقل در حجاب می نگرد و از آینه غافل است

·  می خواهم در رثای شما ای کبوتران خونین بال دل حرم أمن مرثیه ای بسرایم اما کلام زمین گیر است و کبوتر شکسته بال من نیز آسمان را تنها در خیال می پرورد. کلام اسیر قفس ماهیات است و عقل اسیر دام کلام و آن جا که شما بال کشیدید پر جبرائیل عقل می سوزد آن جا جزء نبی عشق را بار نمی دهند و جز او و اوصیائش یعنی آنان که ضمیر نسبیت را به آسمان اطلاق پیوند می دهند دیگر کیست که بتواند بر معراج انقطاع کامل پای نهد و چشم دلش به ضیاء نظر به غیبت الغیوب ذات نور یابد و این چنین از صدر المنتهی اسماء و صفات در گذرد و به معادن پنهان عظمت اتصال یابد و روحش به ذات عزیز قدوس تعلیق پیدا کند. نه تنها آن کس از رثای شما ای کبوتران خونین بال حرم امن بر می آید که بتواند کلام را بر بال عشق بنشاند و به معراج برد و اگر این چنین است بگذارآن یار غائب مرثیه خوان شما باشد که جز او هیچ تلاونده ایی راهای آسمان را نمی شناسد.

·  آزادی انسان در آزادی از تعلقات انسانی است و آن آزادی که در غرب گویند ، قبول بندگی عادات و تعلقات است و عین اسارت و نه عجب که از خصوصیات اصلی دنیای امروز یکی هم این است که در الفاظ را ” وارونه” به کار می برند؛ می گویند “آزادی ” و مرادشان  ” اسارت ” است، می گویند ” عقل ” و مرادشان ” وهم ” است . می گویند ” انسان” و مرادشان ” حیوان ” است و می گویند ” تکامل ” و مرادشان ” هبوط” است و می گویند ” علم ” و مرادشان ” جهل” است و … قس عل هذا

·  تخیل بال پرواز است ، وحی و الهام هم می توانند رحمانی باشد و هم شیطانی ، خیال هم می تواند مثل کبوترهای سفید در آسمان آبی حریت پرواز کند و هم می تواند مثل خفاشی سیاه از سقف مغازه تاریک نفس اماره ف وارونه آویزان شود.

·  خیال هم می تواند براق بلند پرواز معراج انسانی باشد و هم خرد جال مرکوب نفس اماره هرجا که خیال رفت؛ پسندیده نیست.

·  بعد از مرگ نیز انسان در عالم اعمال خویش زندگی می کند.

·  انسان در درون خودش زندانی است اما این زندان نفس را می توان آن همه وسعت بخشید که آسمان و زمین را در بر گیرد.

·  انسان اگر بتواند ” خود” را در ” خدا ” فانی سازد نورالانوار طلعت شمس حق از او نیز متجلی خواهد شد و عزت و عظمتی خواهد یافت بی نهایت.

·  زندان تعلقات و عادات ، دنیایی تنگ تر و تاریک تر از گور است و ” خیال ” نیز بالتبع یا ” براق بلند پرواز آسمان معراج” است ، یا ” خفاش روز کور مغازه تنهایی

·  ” توسن خیال ” نه آنچنان است که ” خیال پروری” را با خود به ” معراج” برد فضای طیران و جولان خیال هرکس به وسعت روح اوست و شخص با بال های خیال که نمی تواند به ناکجا آبادی دنیای بیرون از دنیای معتقدات و عادات و تعلقات خویش پرواز کند. بنابراین ، هرچه بگوید و بنویسد و هر نقس که بپردازد خودش را بیان می دارد ، همان گونه که هست. فرد در درون خود و معتقدات و عادات و تعلقاتش زندانی است

·  هنرمند رویی به عالم غیب دارد و رویی به عالم شهادت. با آن روی خورشیدی منیر است و با این روی قمری مستنیر در شب ظلمانی کرۀ ارض ، اما کدام هنرمند؟ هل یستوی الأعمی و البصیر

·  هنرمند از آسمانیان می گیرد و بر زمینیان می بخشد. پس سینه اش باید قابلیت نزول ملائکه ای را داشته باشد که واسطۀ الهام هستند.سینه تنگ کور دلان کجا و آسمان بی کران کجا

·   آنچه هنرمند می پردازد نقشی است که از غیب در آینۀ جان او اشراق یافته است و اگر هنرمند از شواغل و تعلقات دنیایی إعراض نکند و اهل جذبه عشق نباشد آن جانب را نخواهد یافت.

·  هنرمند در میان سایر انسان ها همچون بلبل است و در میان پرندگان و وجه امتیاز او نیز در ” شیدایی ” است و بیان ” خویش” مرادم از شیدایی ، شیدایی حق است ؛ اما همچنان که در نزد غالب انسان ها القائات نفس از دعوات شیطان تشخیص پذیر نیست، چه بسا که ” شیفتگی شیطان ” با شیدایی حق مشبه شود و غالبأ چنین است.

·  گمنامی برای شهوت پرست­ها دردآور است،اگرنه همه اجرها در گمنامی است؛تاآنجا که فرموده­اند:آنگونه در راه خدا انفاق کن که آن دست دیگرت هم با خبر نشود.

·  زمان بستر جاری عشق است تا انسانها را در خود به خدا برساند وتمامی آنچه در زمان حدوث می یابد باقی است.

·  یاران شتاب کنید…گویند قافله­ای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست، آری گنهکاران را راهی نیست ،اما پشیمانان را می­پذیرند.

·  بسیجی عاشق کربلاست وکربلا را تومپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها،نه؛ کربلا حرم حق است وهیچ­ کس را جز یاران امام حسین علیه السلام راهی به سوی حقیقت نیست. کربلا ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر….

·  با بهاران روزی نو می­رسد و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو.اکنون که جهان وجهانیان مرده­اند،آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سررسد؟ ویحی الارض بعدموتها…

·  … اما با این همه،غربت سیدالشهدا عجب جانسوز است!دیگر جایی برای این ای کاش­هاواگرها نیست… کاروان کربلا در راه است واگر تو را هوس کرببلاست ،بسم الله

·  جاذبه خاک به ماندن می­خواند وآن عهدباطنی به رفتن،عقل به ماندن می­خواند و عشق به رفتن…واین هر دو را خداوند آفریده است تا وجود انسان در آوارگی وحیرت  میان عقل و عشق معنا شود.

·  هیچ شنیده ای که مرغی اسیر،قفس را هم بر دارد وباخود ببرد؟

·  هم الان اگر ملکوت­الموت سررسد وتو را به عالم باقی فراخواند،هرچند با شهادت،آماده­ای؟

·  یاران ؛پای در راه نهیم که این راه رفتنی است ونه گفتنی…

·  راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذرد و هر کس در هر زمره که می خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند ، اگرچه خواندن داستان را سودی نیست اگر دل کربلایی نباشد…

·  زندگی زیباست اما شهادت از آن زیبا تر است ، سلامت تن زیباست اما پرنده عشق تن را قفسی میبیند که در  باغ نهاده باشند …

·  بعضی ها ما را سرزنش می کنند که چرا دم از کربلا می زنید و از عاشورا ؛ آنها نمیدانند که برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده ایم ، نه یک بار نه دو بار … به تعداد شهدایمان

·  زندگی به خون وابسته است و  پیکر تاریخ  بی خون خدا مرده ای بیش نیست و سر مبارک امام شهید بر فراز نی رمزی است میان خدا و  عشاق ؛ یعنی که این است بهای دیدار

·  ای شقایق های آتش گرفته ، دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود  دارد ،آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید ؟

 

·  سلامت دنیا بیماری است و بیماری اش شفا و سلامت، چراکه بنیان دنیا در عادات است و سلامت حقیقی، هرچه هست در ترک عادات و عتق از ملکات

·  دنیای عادات وارونه حقیقی است و عارف سالک اگر قول و فعلش خلاف این عالم است ، نه از سر لودگی و مسخره گی است و نه با این نیست انگاری و نفی و انکار متجددین نسبتی دارد و نه قصد کرده است که عوام را در زحمت اندازد، بل او عالم عادات را خراب می کند تا حقیقت بنا شود

·  عشق عاشق را به بیماری می کشاند ، بیمار زرد روی است و خواب و خور ندارد و از درد می نالد  و می گرید

·  حال آن که اهل سلامت دنیا فربه اند و سرخ روی ، شب ها را در خواب غفلت اند و روزها نیز همتشان یک سره وقف تمتع است. (یأکلون کما تأکل انعام) سالک ناسک ، ترک رسوم و عبادت و قیوداحکام کثرات می گوید و این چنین کس را مردمان ” بیمار ” می خوانند و ” مجنون”

·  فقیه حکم بر ظاهر می کند تا مردمان را در حیطه اسلام نگاه دارد، و عارف حجاب ظاهر را می درد تا مردمان را نسبت به باطن، که عالم حقیقت است متذکر سازد، رند خراباتی خرقه سالوس را که زهد ریایی است می درد تا مردمان بدانند که حتی عادات آوردن به ظاهر عبادت نیز باطن عبادت را که مغز آن است از درون می پوشاند تا آن جاکه از عبادت جز قالبی پوک چیزی بر جای نمی ماند و تا زهد رایایی است ایمان مومن از شائبه شرک رها نمی شود

·  قتل به شمشیر او تقدیر محتوم عاشق است اگر به عشق پای فشارد و از مشکلات طریق نهراسد، چراکه تنها آینه ” ذبیح الله ” می تواند مجلای اسم شهید باشد. اَنه علی کل شیُ شهید: ذبیح الله هم خود شاهد است و هم خود مشهود، هم قاتل است و هم مقتول

·  “سَر” آن است که در طریق وصال به باد رود و ” جان” متاعی است که هم او بخشیده است تا به بهای آن لقایش را باز خریم، و سّر آن که خون مقتول عشق را ثارالله گفته اند نیز در همین جاست.

·  عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف  حسین (ع) است .

·  این جا کربلا، در سرچشمۀ جاذبه ایی که عالم را به محور عشق نظام داده است.

·  سدرة المنتهی مرز دار قلمرو فرشتگان عقل است ، عقل بی اختیار است. اما قلمرو و آل کسا، ساحت امانت داری و اختیار است و جبرائیل را آن جا باز نمی دهند که هیچ ، بال می سوزانند. آن جاست انی اعلم ما لا تعلمون است،آن جا ساخت علم لدُنّی است، راز داری  خزائن این غیبت آسمان ها و زمین ، آن جا سبحات فنای فی الله است بقای الله

·  عالم ما ، عالم نسبت ها و مقادیر است و بالطبع ، تصاویر اشیاء پیش از هر چیز بر ” مناسبتی ” دلالت می کنند که بین ما و آن اشیاء وجود دارد و این مناسبت هرچه باشد مارا از رسیدن به آن ” مدلول حقیقی ” باز می دارند.

·  هنرمند ، رازدار خزائن غیبه است و زبان او زبان تمثیل و تمتل است؛ پس باید رمز و راز ظهور حقایق متعالی و کیفیت حضور و ظهور امر قدسی را در جهان بشناسد او باید با بصیرت قلبی راز تمثیل حقایق ملکوتی را بیابد و این یافتن به معنی ” علم پیدا کردن ” نیست.

·  غزال غزل وحشی است و انیس مجنون بیابان نشین آن درد نیز که کار عشق شیدا را به تعزل و ترنم می کشاند ، جز در سینه مجنون وحشی بیابان نشین لانه نمی کند.

·  شهر دام عادت و تعلقات است و مردمان اهل عادتند. این مجنون مردم گریز است و آن غزال مردم نفور و اگر شاعر نباشد چه کسی مردمان را به ” ترک عادت ” بخواند؟

·  چه قلیل اند شاعرانی که آنان را در عشق بخشیده اند و شرف حضور

·  مردمان مسافر کاروان مرگند ، اما خود نمی دانند ، مرگ کاروان دار سفر زندگی است و کجاوه ثابت می نماید اما کاروان در سفر است.

·  عاشقان عاشق بلایند . در حیات در احتجاب صدف عشق است و آن را جز در اقیانوس بلا نمی توان یافت، در ژرفای اقیانوس بلا عاشقان غواصان این بحرند و اگر مجنون نباشد چگونه به دریا زنند؟

·  مگر عشق را جز در هجران و فرقت و غربت می توان آموخت؟ پس این درد فراق همه هستی آدمی است و مایۀ اصلی هنر نیز همین غربت است که با اوست از آغاز تا انجام.

·  زمین سراسر صحرای عرفات است و تو همان آدمی که با خطاب إهبطوا بر این سیاره رنج فرو افتاده ای عرفات مثالی از حقیقت زمین است که تمثیل یافته مشقت جوع و عریانی و تشنگی و سوز آفتاب و… آن خطاب را تو از یاد برده ای، اما آدم به یاد داشت که آن همه گریست تا بازش پذیرفتند.

·  مستی زوال عقل است و از این رو هم ره بی خودی است، ما خمار مستی فانی است و حتی شرب مدام نیز علاج درد نمی کند تا زنده ایم هوشیاریم و هوشیار اسر خود است ، مگر آن که شراب مرگ درکشیم که یک سره از عقل و از خود می رهاندمان، این سری است که در موتوقبل أن تموتوا فاش کرده اند.

·  ” ترک هوش کن” که “هوشیار” در خودی خود اسیر است و تا خود باقی است یار از تو می رمد ، بیهوده نیست این همه که عاشقان از عقل می نالند ؛ عقل عقال است و جان را از پای بست خاک می کند و تا عقل باقی است ، خود از میانه بر نمی خیزد و مستان در جست و جوی بی خودی به مستی روی آورده اند ، که مستی و بی خودی باهم اند ؛ مستی زوال عقل است و از این روی هم ره بی خودی است

·  هنر زمزمه مستی است و خود آگاهان را حاجتی بدین زمزمه نیست. سوزآتش درون است که در سخن می ریزد، و آن را که این آتش ندارد گو بسوزد که شعر سوز جگر است و آه دل و اشک چشم … و این همه را جز به غریبان و شیداییان عطاء نکرده اند.

·  بلبل شیدای گل است و این آواز و الحان که از او می جوشد ، ناله شیدایی است که از ملکوت نازل می شود. بلبل نیز مطرب ملکوت است ، حافظ نیز ، و هرآن کس که شعرش ناله شیدایی است و درد فراق دارد.

·  عاقل درد فراق ندارد و عقل در این وادی لایعقل است ؛ از عشق باز پرس که شرح این مشکل را جز او کس نمی داند

·  حقیقت وجود انسان روح الهی اوست که چون خورشیدی منیر در پس حجاب بدن حیوانی و تعلقات گران بار دنیایی اش پنهان مانده است. چگونه می توان بی واسطۀ حجب ، چشم در نور خورشید دوخت؟

·  راه ” فطرت” راه ” علم حصولی ” و اکتسابی نیست، راهی وصول است. بندگی خدا میثاق ازلی است که در عمق فطرت خویش بدان شهادت می دهد و او فطرتأ به مبدأ عالم، علم و گرایش دارد و اگربه نفس خویش رجوع کند در باطن خویش خواهد یافت که خداوند فجور و تقوا را به نفس او الهام فرموده است و آسمان لایتناهی تمنای او را هیچ کرانه ای جز قدرت و اراده مطلق ، علم مطلق ، حسن مطلق و حیات محض محدود نمی کند

·  تقوا است که انسان را به اخلاص می رساند و با اخلاص درهای حکمت نیز بر قلب گشوده می شود

·  حافظ شیرازی تجلی حسنی حقیقت وجود را در پیاله احوالات و اوقات خویش دیده است و به مقامی رسیده که دیگر همواره در سبحات جلوه یار غوطه ور است و این مراد او از “شرب مدام” است.

·  جذبه ” حضرت رحمان” و “سحر شیطان” آفاقی نزدیک به هم دارند ، اگر چه این هم سانی تنها در ظاهر است نه در باطن . شیدایی حق و مفتون شیطان هر دو ترک عقل و اختیار می کنند ، آن یکی فرزند عقلش را ه قربان گاه عشق عارفانه می برد و این یکی ” کازانوا” یی است مسحور زینت شیطانی .

·  شیطان سوگند خورده است که لازیننّ لهم فی الارض و او آن چنان کثرات جمالیه حضرت حق در چشم انسان زینت می بخشد که او را سحر می کند و می فریبد. رنگ کثراتی هستند تجلی یافته از نور سفید ، اما اگر انسان اسیر ” رنگ ” شود از نور سفید باز می ماند

·  نیازهای حیوانی آدمی زاد لاجرم او را از وصول به غایات فطری خویش که تعالی روحانی است باز خواهد داشت. نیازهای حقیقی انسان فی الحقیقه نیازهای فطری اوست.

·  انسان امروز از غایات آفرینش خویش در غفلت است و در سایۀ این غفلت بهشت خویش را در زمین می جوید. أفمن یمشی مکبأ علی وجهه أهدی امّن یمشی سوتأ علی صراط مستقیم؟

·  حکیم عالم را سراسر رازی نامکشوف بیند و دریابد که حقیقت مقصود وصول است نه حصول. بال های اشتیاق وصل را باید گشود که با پای حصول نمی توان بر آسمان بر شد.

·  اهل نظر اگر عقل را در برابر عشق نهاده اند از آن است که عقل اهل اعتبار است و درک و وصف ، و محرم راز نیست. اگر منکر راز نشود، او را همین قدر می رسد که دریابد رازی هست، و دیگر هیچ. راز لایدرک و لایوصف است و بیرون از حدود اعتبارات عقل؛ چشمه ای مکنون در ظلمات وادی حیرت. اما عقل از حیرت می گریزد . عقل گرفتار عالم حدوث است و از تفکر در قدم می گریزد، چراکه آن راز به تفکر گشوده نمی شود. عقل در جست و جوی نور است و راز، پرده نشین سیاهی های نا کجا آباد غیب هویت.

·   آن جا عقل جز عقالی بیش نیست چرا که اهل تفکر است و گفته اند تفکر فی آلاء الله و لا تفکر وا فی ذات الله : آلاء الله حجب ذات اند ومرزی فی مبالین عدم و وجود از آن حیث که یار را جلوه می دهند. چشم عقل در حجاب می نگرد و از آینه غافل است

·  می خواهم در رثای شما ای کبوتران خونین بال دل حرم أمن مرثیه ای بسرایم اما کلام زمین گیر است و کبوتر شکسته بال دل من نیز آسمان را تنها در خیال می پرورد. کلام اسیر قفس ماهیات است و عقل اسیر دام کلام و آن جا که شما بال کشیدید پر جبرائیل عقل می سوزد آن جا جزء نبی عشق را بار نمی دهند و جز او و اوصیائش یعنی آنان که ضمیر نسبیت را به آسمان اطلاق پیوند می دهند دیگر کیست که بتواند بر معراج انقطاع کامل پای نهد و چشم دلش به ضیاء نظر به غیبت الغیوب ذات نور یابد و این چنین از صدر المنتهی اسماء و صفات در گذرد و به معادن پنهان عظمت اتصال یابد و روحش به ذات عزیز قدوس تعلیق پیدا کند. نه تنها آن کس از رثای شما ای کبوتران خونین بال حرم امن بر می آید که بتواند کلام را بر بال عشق بنشاند و به معراج برد و اگر این چنین است بگذارآن یار غائب مرثیه خوان شما باشد که جز او هیچ تلاونده ایی راهای آسمان را نمی شناسد.

·  آزادی انسان در آزادی از تعلقات انسانی است و آن آزادی که در غرب گویند ، قبول بندگی عادات و تعلقات است و عین اسارت و نه عجب که از خصوصیات اصلی دنیای امروز یکی هم این است که در الفاظ را ” وارونه” به کار می برند؛ می گویند “آزادی ” و مرادشان  ” اسارت ” است، می گویند ” عقل ” و مرادشان ” وهم ” است . می گویند ” انسان” و مرادشان ” حیوان ” است و می گویند ” تکامل ” و مرادشان ” هبوط” است و می گویند ” علم ” و مرادشان ” جهل” است و … قس عل هذا

·  تخیل بال پرواز است ، وحی و الهام هم می توانند رحمانی باشد و هم شیطانی ، خیال هم می تواند مثل کبوترهای سفید در آسمان آبی حریت پرواز کند و هم می تواند مثل خفاشی سیاه از سقف مغازه تاریک نفس اماره ف وارونه آویزان شود

·  خیال هم می تواند براق بلند پرواز معراج انسانی باشد و هم خرد جال مرکوب نفس اماره هرجا که خیال رفت؛ پسندیده نیست.

·  بعد از مرگ نیز انسان در عالم اعمال خویش زندگی می کند.

·  انسان در درون خودش زندانی است اما این زندان نفس را می توان آن همه وسعت بخشید که آسمان و زمین را در بر گیرد.

·  انسان اگر بتواند ” خود” را در ” خدا ” فانی سازد نورالانوار طلعت شمس حق از او نیز متجلی خواهد شد و عزت و عظمتی خواهد یافت بی نهایت.

·  زندان تعلقات و عادات ، دنیایی تنگ تر و تاریک تر از گور است و ” خیال ” نیز بالتبع یا ” براق بلند پرواز آسمان معراج” است ، یا ” خفاش روز کور مغازه تنهایی

·  ” توسن خیال ” نه آنچنان است که ” خیال پروری” را با خود به ” معراج” برد فضای طیران و جولان خیال هرکس به وسعت روح اوست و شخص با بال های خیال که نمی تواند به ناکجا آبادی دنیای بیرون از دنیای معتقدات و عادات و تعلقات خویش پرواز کند. بنابراین ، هرچه بگوید و بنویسد و هر نقس که بپردازد خودش را بیان می دارد ، همان گونه که هست. فرد در درون خود و معتقدات و عادات و تعلقاتش زندانی است

·  هنرمند رویی به عالم غیب دارد و رویی به عالم شهادت. با آن روی خورشیدی منیر است و با این روی قمری مستنیر در شب ظلمانی کرۀ ارض ، اما کدام هنرمند؟ هل یستوی الأعمی و البصیر

·  هنرمند از آسمانیان می گیرد و بر زمینیان می بخشد. پس سینه اش باید قابلیت نزول ملائکه ای را داشته باشد که واسطۀ الهام هستند.سینه تنگ کور دلان کجا و آسمان بی کران کجا 

·   آنچه هنرمند می پردازد نقشی است که از غیب در آینۀ جان او اشراق یافته است و اگر هنرمند از شواغل و تعلقات دنیایی إعراض نکند و اهل جذبه عشق نباشد آن جانب را نخواهد یافت.

·  هنرمند در میان سایر انسان ها همچون بلبل است و در میان پرندگان و وجه امتیاز او نیز در ” شیدایی ” است و بیان ” خویش” مرادم از شیدایی ، شیدایی حق است ؛ اما همچنان که در نزد غالب انسان ها القائات نفس از دعوات شیطان تشخیص پذیر نیست، چه بسا که ” شیفتگی شیطان ” با شیدایی حق مشبه شود و غالبأ چنین است.

·  شیطان سوگند خورده است که لازیننّ لهم فی الارض و او آن چنان کثرات جمالیه حضرت حق در چشم انسان زینت می بخشد که او را سحر می کند و می فریبد. رنگ کثراتی هستند تجلی یافته از نور سفید ، اما اگر انسان اسیر ” رنگ ” شود از نور سفید باز می ماند.

·  نیازهای حیوانی آدمی زاد لاجرم او را از وصول به غایات فطری خویش که تعالی روحانی است باز خواهد داشت. نیازهای حقیقی انسان فی الحقیقه نیازهای فطری اوست.

·  انسان امروز از غایات آفرینش خویش در غفلت است و در سایۀ این غفلت بهشت خویش را در زمین می جوید. أفمن یمشی مکبأ علی وجهه أهدی امّن یمشی سوتأ علی صراط مستقیم؟

·  حیکم عالم را سراسر رازی نامکشوف بیند و دریابد که حقیقت مقصود وصول است نه حصول. بال های اشتیاق وصل را باید گشود که با پای حصول نمی توان بر آسمان بر شد.

·  اهل نظر اگر عقل را در برابر عشق نهاده اند از آن است که عقل اهل اعتبار است و درک و وصف ، و محرم راز نیست. اگر منکر راز نشود، او را همین قدر می رسد که دریابد رازی هست، و دیگر هیچ. راز لایدرک و لایوصف است و بیرون از حدود اعتبارات عقل؛ چشمه ای مکنون در ظلمات وادی حیرت. اما عقل از حیرت می گریزد . عقل گرفتار عالم حدوث است و از تفکر در قدم می گریزد، چراکه آن راز به تفکر گشوده نمی شود. عقل در جست و جوی نور است و راز، پرده نشین سیاهی های نا کجا آباد غیب هویت.

·   آن جا عقل جز عقالی بیش نیست چرا که اهل تفکر است و گفته اند تفکر فی آلاء الله و لا تفکر وا فی ذات الله : آلاء الله حجب ذات اند ومرزی فی مبالین عدم و وجود از آن حیث که یار را جلوه می دهند. چشم عقل در حجاب می نگرد و از آینه غافل است

·  می خواهم در رثای شما ای کبوتران خونین بال دل حرم أمن مرثیه ای بسرایم اما کلام زمین گیر است و کبوتر شکسته بال من نیز آسمان را تنها در خیال می پرورد. کلام اسیر قفس ماهیات است و عقل اسیر دام کلام و آن جا که شما بال کشیدید پر جبرائیل عقل می سوزد آن جا جزء نبی عشق را بار نمی دهند و جز او و اوصیائش یعنی آنان که ضمیر نسبیت را به آسمان اطلاق پیوند می دهند دیگر کیست که بتواند بر معراج انقطاع کامل پای نهد و چشم دلش به ضیاء نظر به غیبت الغیوب ذات نور یابد و این چنین از صدر المنتهی اسماء و صفات در گذرد و به معادن پنهان عظمت اتصال یابد و روحش به ذات عزیز قدوس تعلیق پیدا کند. نه تنها آن کس از رثای شما ای کبوتران خونین بال حرم امن بر می آید که بتواند کلام را بر بال عشق بنشاند و به معراج برد و اگر این چنین است بگذارآن یار غائب مرثیه خوان شما باشد که جز او هیچ تلاونده ایی راهای آسمان را نمی شناسد.

·  آزادی انسان در آزادی از تعلقات انسانی است و آن آزادی که در غرب گویند ، قبول بندگی عادات و تعلقات است و عین اسارت و نه عجب که از خصوصیات اصلی دنیای امروز یکی هم این است که در الفاظ را ” وارونه” به کار می برند؛ می گویند “آزادی ” و مرادشان  ” اسارت ” است، می گویند ” عقل ” و مرادشان ” وهم ” است . می گویند ” انسان” و مرادشان ” حیوان ” است و می گویند ” تکامل ” و مرادشان ” هبوط” است و می گویند ” علم ” و مرادشان ” جهل” است و … قس عل هذا

·  تخیل بال پرواز است ، وحی و الهام هم می توانند رحمانی باشد و هم شیطانی ، خیال هم می تواند مثل کبوترهای سفید در آسمان آبی حریت پرواز کند و هم می تواند مثل خفاشی سیاه از سقف مغازه تاریک نفس اماره ف وارونه آویزان شود.

·  خیال هم می تواند براق بلند پرواز معراج انسانی باشد و هم خرد جال مرکوب نفس اماره هرجا که خیال رفت؛ پسندیده نیست.

·  بعد از مرگ نیز انسان در عالم اعمال خویش زندگی می کند.

·  انسان در درون خودش زندانی است اما این زندان نفس را می توان آن همه وسعت بخشید که آسمان و زمین را در بر گیرد.

·  انسان اگر بتواند ” خود” را در ” خدا ” فانی سازد نورالانوار طلعت شمس حق از او نیز متجلی خواهد شد و عزت و عظمتی خواهد یافت بی نهایت.

·  زندان تعلقات و عادات ، دنیایی تنگ تر و تاریک تر از گور است و ” خیال ” نیز بالتبع یا ” براق بلند پرواز آسمان معراج” است ، یا ” خفاش روز کور مغازه تنهایی

·  ” توسن خیال ” نه آنچنان است که ” خیال پروری” را با خود به ” معراج” برد فضای طیران و جولان خیال هرکس به وسعت روح اوست و شخص با بال های خیال که نمی تواند به ناکجا آبادی دنیای بیرون از دنیای معتقدات و عادات و تعلقات خویش پرواز کند. بنابراین ، هرچه بگوید و بنویسد و هر نقس که بپردازد خودش را بیان می دارد ، همان گونه که هست. فرد در درون خود و معتقدات و عادات و تعلقاتش زندانی است

·  هنرمند رویی به عالم غیب دارد و رویی به عالم شهادت. با آن روی خورشیدی منیر است و با این روی قمری مستنیر در شب ظلمانی کرۀ ارض ، اما کدام هنرمند؟ هل یستوی الأعمی و البصیر

·  هنرمند از آسمانیان می گیرد و بر زمینیان می بخشد. پس سینه اش باید قابلیت نزول ملائکه ای را داشته باشد که واسطۀ الهام هستند.سینه تنگ کور دلان کجا و آسمان بی کران کجا

·   آنچه هنرمند می پردازد نقشی است که از غیب در آینۀ جان او اشراق یافته است و اگر هنرمند از شواغل و تعلقات دنیایی إعراض نکند و اهل جذبه عشق نباشد آن جانب را نخواهد یافت.

·  هنرمند در میان سایر انسان ها همچون بلبل است و در میان پرندگان و وجه امتیاز او نیز در ” شیدایی ” است و بیان ” خویش” مرادم از شیدایی ، شیدایی حق است ؛ اما همچنان که در نزد غالب انسان ها القائات نفس از دعوات شیطان تشخیص پذیر نیست، چه بسا که ” شیفتگی شیطان ” با شیدایی حق مشبه شود و غالبأ چنین است.

·  گمنامی برای شهوت پرست­ها دردآور است،اگرنه همه اجرها در گمنامی است؛تاآنجا که فرموده­اند:آنگونه در راه خدا انفاق کن که آن دست دیگرت هم با خبر نشود.

·  زمان بستر جاری عشق است تا انسانها را در خود به خدا برساند وتمامی آنچه در زمان حدوث می یابد باقی است.

·  یاران شتاب کنید…گویند قافله­ای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست، آری گنهکاران را راهی نیست ،اما پشیمانان را می­پذیرند.

·  بسیجی عاشق کربلاست وکربلا را تومپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها،نه؛ کربلا حرم حق است وهیچ­ کس را جز یاران امام حسین علیه السلام راهی به سوی حقیقت نیست. کربلا ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر….

·  با بهاران روزی نو می­رسد و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو.اکنون که جهان وجهانیان مرده­اند،آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سررسد؟ ویحی الارض بعدموتها…

·  … اما با این همه،غربت سیدالشهدا عجب جانسوز است!دیگر جایی برای این ای کاش­هاواگرها نیست… کاروان کربلا در راه است واگر تو را هوس کرببلاست ،بسم الله

·  جاذبه خاک به ماندن می­خواند وآن عهدباطنی به رفتن،عقل به ماندن می­خواند و عشق به رفتن…واین هر دو را خداوند آفریده است تا وجود انسان در آوارگی وحیرت  میان عقل و عشق معنا شود.

·  هیچ شنیده ای که مرغی اسیر،قفس را هم بر دارد وباخود ببرد؟

·  هم الان اگر ملکوت­الموت سررسد وتو را به عالم باقی فراخواند،هرچند با شهادت،آماده­ای؟

·  یاران ؛پای در راه نهیم که این راه رفتنی است ونه گفتنی…

·  راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذرد و هر کس در هر زمره که می خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند ، اگرچه خواندن داستان را سودی نیست اگر دل کربلایی نباشد…

·  زندگی زیباست اما شهادت از آن زیبا تر است ، سلامت تن زیباست اما پرنده عشق تن را قفسی میبیند که در  باغ نهاده باشند …

·  بعضی ها ما را سرزنش می کنند که چرا دم از کربلا می زنید و از عاشورا ؛ آنها نمیدانند که برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده ایم ، نه یک بار نه دو بار … به تعداد شهدایمان

·  زندگی به خون وابسته است و  پیکر تاریخ  بی خون خدا مرده ای بیش نیست و سر مبارک امام شهید بر فراز نی رمزی است میان خدا و  عشاق ؛ یعنی که این است بهای دیدار

·  ای شقایق های آتش گرفته ، دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود  دارد ،آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید ؟

 

رسول عشق
ارسال شده در 14 آذر 1396 توسط emelii در بدون موضوع

گردیده شعار هر مسلمان صلوات

تاریخچه عترت و قرآن صلوات

بر شیعه بود نشانه حق طلبی

از اول عمر تا به پایان صلوات

  

یا محمد ای پیام اور عشق و صلح از یمن حضور تو همه شادی ها تکمیل است

   فقط از غیبت “منجی” دل ما مینالد. الهم عجل لولیک الفرج

                               

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4

آخرین مطالب

  • یاد آور 
  • روش های جالب برای بکار بردن از دور ریختنی ها
  • جاذبه های گردشگری شمیل
  • تهمت
  • زندگی شاد
  • سخنان رهبر معظم انقلاب به دانشجویان خارج از کشور
  • کیمیاگره خود باشیم
  • شکرگذار باشیم
  • خدا را دیده ای آیا؟
  • طلبهها از مریخ نیامدهاند!
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

بطن

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان