بطن

|خانه
سخنان رهبر معظم انقلاب به دانشجویان خارج از کشور
ارسال شده در 26 آذر 1396 توسط emelii در بدون موضوع








حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به چهل و نهمین نشست سراسری اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا،  تاکید کردند: دانش‌اندوزی را با اندیشه‌ورزی و این هر دو را با پرهیزگاری و پاکدامنی بیامیزید؛ در این‌صورت هیچ اندوخته‌ئی برای کشور با ثروت وجود جوانانی چون شما برابری نخواهد کرد.


style="box-sizing: border-box; font-family: Iran, tahoma, Arial; margin: 0px; color: rgb(51, 51, 51); font-size: 14px; line-height: 20px; background-color: rgb(255, 255, 255);">

پیام که در مسجد کبود ایروان، پایتخت ارمنستان، از سوی حجت الاسلام و المسلمین جواد اژه‌ای -نماینده مقام معظم رهبری در امور دانشجویان در اروپا- قرائت شد، به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم
جوانان! عزیزان!
حضور شما در مراکز دانشگاهی کشورها، فرصت نگاه ژرف و حکمت‌آمیز به رویدادها و پدیده‌های جهان را به شما و فرصت بهره‌مندی از دانشمندانی جهان‌نگر و جهان‌شناس را به ایران آینده می‌بخشد. اینها را باید قدر شناخت.
فریفتگی به همان اندازه زیان‌بخش است که بی‌خبری. امروزه به‌طور ویژه به این بیندیشید که چرا سیاستهای غربی به اسلام‌هراسی دامن میزنند؟ و کدام عنصر پر قدرت در اسلام سیاسی به شیوه‌ی ایران است که قدرتمداران آزمند و متعدّی و مستکبر را به همه‌گونه رویاروئی با آن بر می‌انگیزد؟
دانش‌اندوزی را با اندیشه‌ورزی و این هر دو را با پرهیزگاری و پاکدامنی بیامیزید؛ در این‌صورت هیچ اندوخته‌ئی برای کشور با ثروت وجود جوانانی چون شما برابری نخواهد کرد.
خدا یار و مددکارتان باد.
سیّد علی خامنه‌ای
۳/ بهمن/ ۱۳۹۳

کیمیاگره خود باشیم
ارسال شده در 23 آذر 1396 توسط emelii در بدون موضوع

1. نا توانی و بی لیاقتی مردم در انتخاب سرنوشت خودشان

2. بزرگترین دروغ عالم: در مرحله ای از زندگی کنترل آنچه بر سرمان می آید از دستمان خارج می شود و سرنوشت هدایت آن را بر عهده می گیرد.

3. در مرحله ای از زندگی آدمها، هر چیزی روشن و امکان پذیر است. آنها نه از خیالبافی و نه از آرزوی کارهایی که می خواهند در زندگیشان رخ دهد، هراسی ندارند. اما با گذشت زمان، نیرویی مرموز آنها را متقاعد می کند که دسترسی به افسانه شخصی شان غیر ممکن است.

4. هرکس که باشی یا هر کاری که انجام دهی وقتی واقعاً از صمیم قلب چیزی را بخواهی، آنگاه این خواسته ی تو از روح جهان سرچشمه می گیرد و تو مأمور انجام آن بر روی زمین می شوی.

5. وقتی چیزی را بخواهی همه ی کائنات دست به دست هم می دهند تا تو نائل به انجام آن شوی.

6. مردم خیلی زود در زندگیشان به دلیل هستی خود پی می برند، شاید به خاطر همین است خیلی زود تسلیم می شوند. اما همیشه وضع به همین صورت نیست.

7. یکنواختی ایام برای آدمها باعث می شود متوجه چیزهای خوبی که هر روز با طلوع خورشید در زندگیشان اتفاق می افتد، نشوند.

8. پسرک به آزادی باد حسرت خورد…

9. خداوند برای هرکس در زندگی مسیری قرار داده است که باید آن را طی ککند. کافی است نشانه هایی را که خداوند بر سر راهت قرار داده، بخوانی.

10. یادت باشد به هر چیز که بر میخوری فقط یک چیز هست و دیگر هیچ.

11. … یک پادشاه پیر هم باید گاهی احساس تکبر در خودش کند.

12. هرگز قبل از اینکه چیزی را بدست آوری، وعده آن را به کس دیگری نده.

13. همه ی اتفاقات بین طلوع و غروب خورشید رخ می دهد.

14. همه ی آدمها دنیا را همان جور که می خواهند ببینند، می بینند، نه آنجوری که هست.

15. سعی کن نشانه ها را بشناسی و دنبال آن بروی

16. همه چیز، فقط یک چیز است.

17. همیشه باید بدانی که چه می خواهی؟

18. زیبایی، اغواکننده ترین چیزهاست

19. چیزهایی هست که از عهده ی آن بر می آییم اما نمی خواهیم آنها را انجام دهیم.

20. گاهی نمی توان مسیر جریان رودخانه را عوض کرد.

21. هرگز از رویاهایت صرف نظر نکن، به دنبال نشانه ها برو…

22. اتخاذ تصمیم فقط یک شروع است. وقتی آدمی تصمیمی بگیرد وارد جریان تندی می شود و این جریان او را به جاهایی می کشاند که هرگز هنگام تصمیم گیری تصورش را هم نمی کرده است.

23. اگر انسانها قادر باشند به آنچه که در زندگی نیاز دارند و به آنچه خواهان آن هستند دست پیدا کنند، هرگز لازم نیست از ناشناخته ها بترسند.

24. افسانۀ زندگی ما و سرگذشت همه ی کائنات با یک دست واحد نگاشته شده اند.

25. از پیچ و خم های زیادی عبور کرده ایم ولی همواره به سوی مقصد خویش پیش می رویم.

26. ساربان به پسرک گفت:من زنده ام . وقتی چیزی می خورم فقط به خوردن فکر می کنم، اگر راه بروم همۀ حواسم را به روی گامهایم متمرکز می کنم. اگر ناگزیر از جنگیدن باشم، آن روز، روز خوبی برای مردنم خواهد بود.
چون در گذشته یا آینده ام زندگی نمی کنم. من فقط حال را در می یابم.
27. از گذشته درس بگیر، در حال زندگی کن و به فکر آینده باش.

28. دنیا به زبانهای زیادی حرف می زند.

29. شاید خدا کویر را برای این آفریده تا انسانها قدر درختان خرما را بدانند.

30. زبانعشق چیزی است که قدرت خود را وقتی دو نگاه با هم تلاقی می کنند به کار می گیرد. عشق، زبانی با سابقه تر از بشریت و قدیمی تر از کویر

31. وقتی زبان عشق(زبان جهان) را یاد بگیری، کسی که انتظارت را می کشد به آسانی خواهی شناخت، چه در دل کویر باشد چه وسط یک شهر بزرگ

32. … برو تلاش کن

33. عشق زنجیر محکمی به پای عاشق می بندد تا در کنار معشوق خود بماند

34. دخترک به پسر گفت:من دختر صحرا هستم و از این بابت به خود می بالم. دوست دارم شوهرم مثل بادی که شنها را جابجا می کند آزاد باشد و به سوی هدفش برود. در صورت لزوم این حقیقیت را می پذیرم که او تکه ای از ابر، حیوان یا آب جوشیده شده از دل کویر شده است.

35. وقتی عاشق می شوی همه چیز برایت معنا پیدا می کند

36. هر چیزی بر روی کره زمین می تواند سرگذشت چیزهای دیگر را بازگو کند.

37. شترها خیانت کارند، هزاران قدم راه می روند بدون اینکه اثری از خستگی در آنها مشهود باشد، بعد یکدفعه به زانو می افتند و هلاک می شوند. اما اسب ها به تدریج خسته می شوند.

38. زندگی، زندگی را به سوی خود می کشد.

39. عشق هرگز مانع عاشق نمی شود. اگر عاشق از هدفش دست بکشد پس عشقش یک عشق واقعی نبوده است.

40. کیمیاگر به پسرک گفت:
اگر چیزی را که انسان می یابد مطلب کاملاً نابی باشد، هرگز از بین نمی رود. و او می تواند همیشه برگردد. اگر چیزی را که پیدا میکند یک جرقۀ آنی و گذرا مثل انفجار یک ستاره باشد در بازگشت هیچی نمی یابد.

41. خردمندان فهمیدند که این دنیای مادی فقط تصویر و رونوشتی از بهشت است، وجود این دنیا دال بر وجود دنیایی بی نقص و کامل دارد.

42.قلبت را بشناس و به ندای آن گوش کن

43. آدمها از اینکه به دنبال مهمترین رؤیاهایشان بروند می ترسند زیرا احساس می کنند شایسته آن رؤیاها نیستند و قادر نخواهند بود به آنها برسند.

44. هر لحظه ی جستجو[کردن]، لحظه ی رویارویی با خداست.

45. همه آنهایی که سعادتمندند خدا را در دل دارند و همانطور که کیمیاگر گفته بود سعادت در یک دانۀ شن صحرا هم پیدا می شود.

46. درست در لحظه ای که نخلستان را در افق دید از تشنگی پا درآمد.

47. سپیده درست بعد از تاریکترین ساعات شب می دمد.

48. اگر بزرگترین گنجهای عالم را در اختیار داشته باشی و از آنها برای دیگران حرف بزنی ، به ندرت حرفت را باور می کنند.

49. چشمها قدرت روحت را نشان می دهند.

50. بادها در سراسر عالم می وزند، نه زادگاهی دارند، نه جایی برای مردن

51. وقتی سعی کنیم از اینکه هستیم بهتر باشیم موجودات دور و بر ما هم بهتر می شوند.

 

 

ک:کیمیاگر اثر پائولو کوئلیو
نوشته شده توسط : بهنام ف

شکرگذار باشیم
ارسال شده در 23 آذر 1396 توسط emelii در بدون موضوع


بخشی از کتاب ساحره پورتوبلو اثر پائولو کوئیلو
  

 


وقتی ظرف می شویی، دعا کن. شکر کن به خاطر اینکه ظرف هایی داری که بشویی، این یعنی غذایی در کار بوده، یعنی کسی را سیر کرده ای، یعنی با محبت از یکی دو نفر مراقبت کرده ای…. برایشان آشپزی کرده ای، میز چیده ای. تصور کن چند میلیون نفر در این لحظه ظرفی برای شستن ندارند، یا کسی را ندارند که برایش میز بچینند…
ساحره پورتوبلو رمانی از پائولو کوئیلو
گروه مطالعه رخ آنلاین خواندن این کتاب را به مه مخاطبان توصیه می کند. ساحره پورتوبلو رمانی اسرار آمیز و بسیار جذاب است. که شما را در خلسه ای زیبا فرو می رود… داستان دختری که سفری سخت و دراز را برای یافتن حقیقت و واقعیت زندگی طی می کند.

خدا را دیده ای آیا؟
ارسال شده در 23 آذر 1396 توسط emelii در بدون موضوع

شعر : خدا را دیده ای آیا ؟
روزی دعلب یمانی از مولا علی پرسید : یا امیر المومنین ، آیا پروردگارت را دیده ای ؟

مولا پاسخ می دهند : مگر من چیزی را که ندیده باشم ، می پرستم ؟               

                                                      خدا را دیده ای آیا ؟

 

خدا را دیده ای آیا ؟

تو آیا دیده ای وقتی شبی تاریک

میان بودن و نابودن امید فردائی

هراسی می رباید خواب از چشمت

کسی ، خورشید و صبح و نور را

در باور روح تو ، می خواند

و هنگامی که ترسی گنگ می گوید ، رها گردیده ، تنهائی

و شب تاریکی اش را ، بر نگاه خسته می مالد

طلوع روشن نوری به پلکت ، آیه های صبح می خواند

کلام گرم محبوبی

کمی نزدیک تر از یک رگ گردن ،

به گوش ات  با نوای عشق می گوید:

غریب این زمین خاکی ام ، تنها نمی مانی

تو آیا دیده ای وقتی خطائی می کنی اما ،

ته قلبت پشیمانی

و می خواهی از آن راهی که رفتی ، باز برگردی

نمی دانی که در را بسته او یا نه ؟

یکی با اولین کوبه ، به در ،  آهسته می گوید :

بیا ، ای رفته ، صد بار آمده ، باز آ

که من در را نبستم ، منتظر بودم که برگردی

و هنگامیکه می فهمی ، دگر تنهای تنهائی

رفیقی ، همدمی ، یاری کنارت نیست

و می ترسی که راز بی کسی را ، با کسی گوئی

یکی بی آنکه حتی ، لب تو بگشائی

به آغوشی ، تو را گرم محبت می کند با عشق

به هنگامیکه ، دلبر های دنیائی

دلت را برده اما ، باز پس دادند

دل بشکسته ات را ، مهربانی می خرد با مهر

درون غار تنهائی  ، به لب غوغا  ، ولی  راز سخن با او  ، نمی دانی 

کسی چون نور می گوید ، بخوان  

و تو آهسته می گوئی ، که من خواندن نمی دانم

و او با مهر می گوید

بخوان ، آری بنام خالق انسان ، بخوان ما را

و تو با گریه های شوق ، می خوانی

تو آیا دیده ای

 وقتی که بعد از قهر و بد عهدی

به هنگامیکه بر سجاده اش با قامت شرمی

به یک قد قامت زیبا ، تو می آیی

به تکبیری ، تو را همچون عزیز بی گناهی ،راه خواهد داد

و می پوشاند او ، اسرار  عیبت را

و از یاد تو هم ، بد عهدی ات را ، پاک خواهد کرد

جواب آن سلام آخرت را ، بر تو خواهد داد

و با یک نقطه در سجده ، تو گویا باز هم ، در اول خطی

تو آیا دیده ای وقتی که چیزی آرزویت بوده ، آنرا جسته ای

 آنگاه می بینی ، بجز یک سایه  ، چیزی در درون دست هایت نیست

کسی آهسته می گوید

نگاهم کن ، حقیقت را رها کرده ، مجازی را تو میجوئئ ؟

تو سیمرغی درون آسمان گم کرده ،

اینک سایه اش را بر زمین خاک می پوئی ؟

اگر یابی ، بجز یک سایه ، چیز دیگری داری ؟

پس آنگه یک شعاع نور  ، چشمان تو را ، از خاک تا افلاک خواهد برد

تو آیا دیده ای ، وقتی هوای سینه ات ابر است و باریدن نمی داند

و دشت سینه ات ، می سوزد از بی آبی خوبی

تمام غنچه های مهر ، در جان تو خشکیده ست

به یادش ، قلب تو ، آرام می گیرد

و چشمان امیدت

گونه های چشم در راه تو را ،

با بارشی ، سیراب خواهد کرد

و گل های محبت ، در تمام پهنه جان تو می روید

تو ایا دیده ای وقتی دلت می گیرد از دلگیری مردان تنهایی

که شب هنگام ، سر به زیر افکنده

شرم خالی دستان خود را،در کویر مهربانی ، چاره می جویند

کسی آهسته می گوید :

سرای عشق را ، یک بار دیگر اب و جارو کن

سوار صبح در راه است

تو آیا دیده ای ، وقتی که دریای پر از طوفان مشکل ها

بساط  زورق اندیشه را

در صد خروش موج می پیچد

کسی سکان این زورق ، به ساحل می برد با مهر

و می داند که تو  

بی آنکه در ساحل ، به شکری ، قدر این خوبی به جای آری

بدون گفتن یک ، یا خدا

این نا خدا ، از یاد خواهی برد

خدا را دیده ای آیا ؟

به هنگامی که در این بیکران  ، این پهنه هستی

به ترسی از رها بودن ، تو می پرسی  

کسی می بیندم  آیا ؟

کسی خواهد شنید این بنده تنها ؟

جوابت را ، نه از آنکس که پرسیدی

جوابت  را ، خودش با تو ،

 و با لحن و کلام مهر می گوید

که من نزدیک تو هستم ، به هنگامی که می خوانی مرا

آری ، تو دعوت کن مرا ، با عشق

اجابت می کنم ، با مهر

هدایت می شوی ، بر نور

خدا را دیده ای آیا ؟

گمانم دیده ای او را

که من هم آرزو دارم ، ببینم باز هم او را

به چشم سر ، که نه

او خود گشاید ، دیده های روشن دل را

لطیف و خلق آگاه است  

چه زیبا می شود ،چشمی که می بیند ترا

چشم دلی ، از جنس نور و عشق و آگاهی

 

وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ

(سوره بقره  آیه ۱۸۶)

و هنگامی که  بندگانم از تو در بارۀ من بپرسند (که من نزدیکم یا دور) من نزديكم و دعاى دعاكننده را  هنگامى كه مرا بخواند پاسخ  مى‏گویم. پس آنان هم دعوت مرا بپذیرند وبه من ایمان بیاورند تا آنان راه یابند.

در این آیه خداوند جواب می دهد که من نزدیکم و دعای دعا کنند ه را  اجابت می کنم حتی  به پیامبر هم نمی فرماید به آنها بگو  ، بلکه خود خداوند مستقیماً جواب می دهد.

  لا تُدرِکُهُ الابصارُ                چشم ها او را درنمی یابند

  وَ هُوَ یُدرِکُ الابصارَ             و اوست که دیدگان را درمی یابد

  وَ هُوَ اللطیفُ الخبیرُ           و او لطیفِ آگاه است.                   سوره مبارک انعام ، آیه 103

طلبهها از مریخ نیامدهاند!
ارسال شده در 23 آذر 1396 توسط emelii در بدون موضوع

مجله/دیدار اشنا/شماره 1388/107گفت و گویی خواندنی با یک زوج طلبه نسل سومی
 
 
11
«طلبهها از مریخ نیامده اند»؛ این عنوان وبلاگی بود که پس از دیدن آن جرقه ی گفتگو با یک زوج طلبه ی جوان در ذهنم زده شد. قبل از انجام گفتگو سوالات زیادی از زندگی خصوصی تا محسنات و مشکلات یک زوج طلبه در ذهنم رژه میرفتند. محمدصادق احسان بخش و همسرش خانم حسن پور، زوج جوان و با نشاطی بودند که به گرمی از من استقبال می کنند، پاسخ تمام سوالاتم را می دهند و حتی گاه بعضی پاسخ هایشان حکایت از دغدغه هایی دارد که بوی درد دل به خود گرفته است.

محمدصادق 25 ساله و متولد یزد است. چهره ی متبسم و خوش رویی دارد. همسرش هم 22 ساله و متولد تهران است. از آن زندگی های ساده و در عین حال گرمی دارند که انسان ناخودآگاه وسوسه می شود برود ازدواج کند!

چند سال است که به طلبگی مشغولید و چند سال از ازدواجتان می گذرد؟
محمدصادق: ده سال است که طلبه هستم و دروس حوزه را می خوانم، همچنین چهار سالی می شود که با خانم حسن پور ازدواج کردم.

خانم حسن پور : من هم نزدیک به چهار سالی می شود که طلبه هستم. از همان زمانی که به قم آمدم! چون قبل از ازدواج ساکن تهران بودم .

خانم حسن پور، بالاخره شما پیش از ازدواج در کنکور شرکت کردید؟
من دانشگاه تهران، در رشته پزشکی قبول شدم اما در مراسم خواستگاری از منش و بینش طلبگی خوشم آمد و می خواستم همفکر و همراه همسرم باشم و اگر همسرم خواست برای ترویج و تبلیغ اسلام به شهرستانی برود، بتوانم کمک و همیارش باشم، بنابراین تصمیم گرفتم من هم طلبه شوم.

خانم حسن پور دید شما نسبت به ازدواج با یک طلبه ی جوان چگونه بود؟
قبل از ازدواج با آقا محمدصادق این احساس را داشتم که یک طلبه باید تمام رفتارش مناسب باشد و خب این رفتار بر روی همسر و خانواده وی نیز تاثیر می گذارد و این برایم جالب بود. در مورد مسئله مالی نیز پدر من پزشک فوق تخصص مغز و اعصاب است، سه برادر مهندس دارم. الحمدلله از لحاظ مالی مشکلی نداشتیم ولی برای شخص من و خانواده ما در مورد ازدواج، تنها ایمان و اخلاق مهم بود و اصلا مسائل مالی و پول اهمیتی نداشت. البته این نکته را هم بگویم که وقتی آقامحمدصادق به خواستگاری آمد و مسئله ازدواج جدی شد، تمام فامیل به جز پدر و مادر و برادرانم تمایلی به این امر نداشتند.

بعد از ازدواج دیدتان نسبت به ازدواج با یک طلبه چگونه شد؟
بعد از انجام مراسمات خواستگاری که می خواستم جواب بدهم، پدرم به من گفت من از این ازدواج استقبال می کنم ولی به این نکات توجه داشته باش که تو قرار است با یک طلبه ازدواج کنی و در یک شهر دیگر ساکن شوی، یادت باشد که تاکنون در کنار خانواده و بدون مشکل خاصی زندگی کرده ای . کسی که مشکلی نداشته باشد نیازی را حس نمی کند؛ بنابراین در مورد تمام جنبه های این ازدواج خوب فکر کن و بعد پاسخ بده. من توکل به خدا کردم و نظرم این بود که زندگی شیرین، پول و مقام و زندگی تجملاتی نیست. به نظر من مشکلات جزء لاینفک زندگی است و باید برای حل مشکلات آن چنان که هست تلاش کرد نه آن چنان که ما می خواهیم . من بعد از چهار سال از زندگیم خیلی راضی هستم و الحمدلله زندگی خوبی را تا کنون داشته ام. یک زندگی ساده ولی با محبت .

چه معایبی را در زندگی با یک طلبه احساس می کنید؟
راستش تا الان پس از گذشت چهار سال مشکلی در زندگی نداشته ایم اما خوب بعضی اوقات تحمل زخم زبان ها که می گویند تو که دختر دکتر بودی چرا با یک طلبه ازدواج کردی، من را ناراحت می کند. افتخار من ازدواج با یک طلبه بوده است و افتخارم هم این است که پس از ازدواج با یک طلبه بیشتر مراقب کردار و رفتارم بودم و محسنات اخلاقی بسیاری را کسب کردم .

آقا محمدصادق حالا شما محاسن زندگی با یک طلبه را بفرمائید ؟
طلبه یک انسان است و ممکن است عصبانی و حتی اشتباه کند اما طلبه آمده است تا اول خود را اصلاح کند و سپس دیگران را. بنابراین سعی در این دارد که محاسن اخلاقی را رعایت کند که همین باعث شیرین شدن زندگی می شود و در تربیت فرزندان نیز تاثیر خوبی دارد.

تفریح شما به عنوان یک طلبه ی نسل سومی چه چیزهایی است؟
قطعا طلبه نیز مانند همه جوانان نیاز به تفریحات سالم و نشاط و شادابی دارد. تفریحات من نیز مانند تفریحات سالم همه جوانان دیگر است. پس از راز و نیاز با خدا که شیرینی و لذت خاصی دارد، رفتن به پارک، موزه، فوتبال، استخر، مطالعه کتاب های جذاب، و دید و بازدید اقوام از دیگر تفریحاتم است. به یاد داشته باشیم که یکی از بهترین تفریحات که واقعا روحیه ی انسان را تغییر می دهد دید و بازدید از اقوام و دوستان است که متاسفانه این روزها سینما و تلویزیون کمتر اجازه این تفریحات را به دیگران می دهد.

طلبه ها شوخی هم می کنند ؟
شاید باورتان نشود اما در بین طلبه ها شوخی زیاد صورت می گیرد . هر کس ایمان بیشتری داشته باشد، چهره شاداب تر و زندگی شادتری دارد و شوخی هم میکند. شوخی هم تا وقتی که به کسی توهین و استهزاء نشود مانعی ندارد . مومن باید شادی اش در صورتش و غصه هایش در دلش باشد.

ارتباطتان با جوانان و نوجوانان چطور است ؟ ایا این درست است که فهم صحبت های یک طلبه برای یک جوان سخت است ؟
من علاوه بر طلبگی، مربی کانون یکی از مساجد نیز هستم. در این مسجد بیش از دویست جوان حضور دارند که بسیار شاداب و پر انرژی در کلاس ها، اردو ها و تفریحات شرکت می کنند و ارتباط خوبی هم داریم. اگر یکی دو روز نتوانم به کانون بروم مدام با من تماس می گیرند و از اینکه کلاس ها برگزار نشده ناراحت هستند. در مورد فهم صحبت های یک طلبه هم شما اساتید دانشگاه و یا اصلا عامه مردم را ببینید . بسیاری از اساتید دانشگاه شیرین و جذاب صحبت می کنند اما در عین حال هستند اساتیدی که فهم صحبتشان برای دانشجو مشکل است . طلبه یا روحانی نیز همین طور است. اول بستگی به اجتماعی بودن و دانستن فن سخنوری دارد و بعد هم مطالعه و چگونگی ارتباط برقرار کردن. بعضی افراد ذاتاً سنگین صحبت می کنند و فهم صحبت هایشان برای دیگران سخت است . این موضوع طلبه و غیر طلبه ندارد.

میانه ی شما با رسانه ها چطور است ؟
محمدصادق: من تقریبا با همه رسانه ها آشنا هستم . سعی می کنم روزنامه ها و مجلات متفاوتی را مطالعه کنم . به اینترنت تسلط دارم و وبلاگ و سآیت های خبری تحلیلی و … را می خوانم . بعضی از برنامه های تلویزیون را نیز تماشا می کنم و حتی گاهی نقد هایی نیز بر آن ها می نویسم .

مد یک طلبه چگونه است ؟ اصلا شما با مد موافقید ؟
خانم حسن پور : مقام معظم رهبری در مورد مد جملاتی دارند که بسیار زیباست ، ایشان می فرمایند بنده با مد خیلی موافقم، جزء آدم هایی هستم که به مد گرایش دارم، اما مدی که از داخل جوشیده باشد . چون مد یعنی ابتکار و نو آوری نه چیزی که از بیرون بیاید . مد آرایش مو و لباس و حرف زدن ما همه اش دارد از بیرون می اید.

من هم همین نظر را دارم . یک دختر جوان می تواند در عین متانت و حیا ، زیباپوش باشد و طبق مد ایرانی رفتار کند. ما در هیچ کجای دین و آئین هم این را نداریم که زن باید همیشه لباس یک رنگ و یک شکل بپوشد . تنوع بسیار خوب است اما هنگامی که در چارچوب اخلاق و اسلام باشد .

آقا محمدصادق! نزدیک ماه رمضان است. تصمیم به رفتن تبلیغ در این ماه دارید؟
بله حتما.

چه لزومی دارد یک طلبه به دور افتاده ترین نقاط کشور برود برای تبلیغ؟
ببینید هر کسی علمی را که دارد باید در معرض دیگران قرار دهد. برای مثال شخصی که پزشک است، مطب می زند تا مشکلات مردم را حل کند و در واقع علمش را برای کمک به دیگران عرضه می کند. البته به نظر من یک طلبه یا روحانی در این زمینه از بقیه مشاغل یک درجه بالاتر است. چون طلبه در شهر خود نمی ماند که یک مطب بزند تا مردم به آن مراجعه کنند بلکه به سمت مردم می رود. اصطلاحا یک طلبه باید «طبیب دوّار » باشد.

چرا برای برخی ماه رمضان خسته کننده است؟
محمدصادق: ماه رمضان خسته کننده نیست. نفس مومن در این ماه تسبیح است. خواب مومن عبادت است. اینها در برابر کمی گرسنگی چیزی نیست. لحظه به لحظه در این ماه برای مومن ثواب می نویسند. حدیث داریم اگر مومن می دانست ماه رمضان برای هر کس چقدر رحمت و مغفرت دارد آرزو می کرد همه ماه های سال ماه رمضان باشد. در ماه رمضان شب قدر وجود دارد که ارزش آن بالاتر از هزار ماه است. هزار ماه یعنی تقریبا 83 سال. یعنی یک عمر. شما می توانید با یک شب ماه رمضان یک عمرتان را تضمین کنید. اگر انسان به اینها فکر کند همه اش به انسان آرامش و لذت می دهد. خسته کننده نیست.

طلبه ها مراسم افطاری را چگونه برگزار می کنند؟
طوری می پرسید طلبه ها چطور مراسم افطاری می گیرند انگار ما با آدم های معمولی فرق می کنیم (می خندد). خوب ما هم مثل بقیه از دوستان و آشنایان دعوت می کنیم و مراسم افطاری برگزار می کنیم. البته شاید تنها تفاوتی که افطاری طلبه ها با بقیه داشته باشد این است که ما اول نماز می خوانیم بعد افطار می کنیم، بقیه ممکن است اول افطار کنند بعد نماز بخوانند. البته وقتی مجرد بودیم و در حجره مستقر بودیم کمی متفاوت بود. هر بار که می خواستیم افطاری بدهیم فیش غذای طلبه ها را می گرفتیم و می رفتیم غذایشان را می گرفتیم و در حجره ی خودمان افطاری می دادیم!

البته متاسفانه چند سالی است به خاطر پخش سریالهای تلویزیونی بعد از افطار، کمتر خانواده ها به این سنت حسنه روی می آورند.

به نظر می رسد چندان موافق پخش سریال های تلویزیونی بعد از افطار نیستید.
شاید باورتان نشود. من چند باری که برای تبلیغ به دور افتاده ترین روستاها رفته ام، با توجه به اینکه در روستاها، ارزشها و سنت ها همچنان وجود دارد ولی دیده ام روستاییان هم بعد از افطار پای تلویزیون می نشینند و به عنوان یک عادت برای آنها درآمده است و از حالت معنوی مردم کم کرده است. به نظر من پخش 5 سریال بعد از افطار باید متعادل بشود. حالا باز تا چند سال پیش سریالها مذهبی بود و گاهی تاثیرات مثبتی بر مخاطب داشت اما در یکی دو سال اخیر می بینیم که این سریالها کم کم مایه مذهبی خود را از دست داده و حتی به سمت موضوعات هجو و طنز پیش می رود. لزومی ندارد این همه سریال پخش شود و از سنت های زیبای ماه رمضان که تا چند سال پیش ادامه داشت بکاهد.

البته من یک پیشنهاد هم برای پخش این سریالها دارم. اگر می شد یکی از این سریالها را به جای بعد از افطار برای سحر پخش می کردند مردم تشویق می شدند راحت تر در هنگام سحر بیدار شوند. البته پخش سریال باید طوری باشد که نیم ساعت قبل از اذان صبح به پایان برسد تا مردم بتوانند به طاعات و عبادات هنگام سحر نیز بپردازند.

 

با تشکر از وقتی که برای این مصاحبه در اختیار من گذاشتید .
محمدصادق و خانم حسن پور : ما هم از شما ممنونیم .

طلبهها از مریخ نیامدهاند!/گفت و گویی خواندنی با یک زوج طلبه نسل سومی
 
 
11
«طلبهها از مریخ نیامده اند»؛ این عنوان وبلاگی بود که پس از دیدن آن جرقه ی گفتگو با یک زوج طلبه ی جوان در ذهنم زده شد. قبل از انجام گفتگو سوالات زیادی از زندگی خصوصی تا محسنات و مشکلات یک زوج طلبه در ذهنم رژه میرفتند. محمدصادق احسان بخش و همسرش خانم حسن پور، زوج جوان و با نشاطی بودند که به گرمی از من استقبال می کنند، پاسخ تمام سوالاتم را می دهند و حتی گاه بعضی پاسخ هایشان حکایت از دغدغه هایی دارد که بوی درد دل به خود گرفته است.

محمدصادق 25 ساله و متولد یزد است. چهره ی متبسم و خوش رویی دارد. همسرش هم 22 ساله و متولد تهران است. از آن زندگی های ساده و در عین حال گرمی دارند که انسان ناخودآگاه وسوسه می شود برود ازدواج کند!

چند سال است که به طلبگی مشغولید و چند سال از ازدواجتان می گذرد؟
محمدصادق: ده سال است که طلبه هستم و دروس حوزه را می خوانم، همچنین چهار سالی می شود که با خانم حسن پور ازدواج کردم.

خانم حسن پور : من هم نزدیک به چهار سالی می شود که طلبه هستم. از همان زمانی که به قم آمدم! چون قبل از ازدواج ساکن تهران بودم .

خانم حسن پور، بالاخره شما پیش از ازدواج در کنکور شرکت کردید؟
من دانشگاه تهران، در رشته پزشکی قبول شدم اما در مراسم خواستگاری از منش و بینش طلبگی خوشم آمد و می خواستم همفکر و همراه همسرم باشم و اگر همسرم خواست برای ترویج و تبلیغ اسلام به شهرستانی برود، بتوانم کمک و همیارش باشم، بنابراین تصمیم گرفتم من هم طلبه شوم.

خانم حسن پور دید شما نسبت به ازدواج با یک طلبه ی جوان چگونه بود؟
قبل از ازدواج با آقا محمدصادق این احساس را داشتم که یک طلبه باید تمام رفتارش مناسب باشد و خب این رفتار بر روی همسر و خانواده وی نیز تاثیر می گذارد و این برایم جالب بود. در مورد مسئله مالی نیز پدر من پزشک فوق تخصص مغز و اعصاب است، سه برادر مهندس دارم. الحمدلله از لحاظ مالی مشکلی نداشتیم ولی برای شخص من و خانواده ما در مورد ازدواج، تنها ایمان و اخلاق مهم بود و اصلا مسائل مالی و پول اهمیتی نداشت. البته این نکته را هم بگویم که وقتی آقامحمدصادق به خواستگاری آمد و مسئله ازدواج جدی شد، تمام فامیل به جز پدر و مادر و برادرانم تمایلی به این امر نداشتند.

بعد از ازدواج دیدتان نسبت به ازدواج با یک طلبه چگونه شد؟
بعد از انجام مراسمات خواستگاری که می خواستم جواب بدهم، پدرم به من گفت من از این ازدواج استقبال می کنم ولی به این نکات توجه داشته باش که تو قرار است با یک طلبه ازدواج کنی و در یک شهر دیگر ساکن شوی، یادت باشد که تاکنون در کنار خانواده و بدون مشکل خاصی زندگی کرده ای . کسی که مشکلی نداشته باشد نیازی را حس نمی کند؛ بنابراین در مورد تمام جنبه های این ازدواج خوب فکر کن و بعد پاسخ بده. من توکل به خدا کردم و نظرم این بود که زندگی شیرین، پول و مقام و زندگی تجملاتی نیست. به نظر من مشکلات جزء لاینفک زندگی است و باید برای حل مشکلات آن چنان که هست تلاش کرد نه آن چنان که ما می خواهیم . من بعد از چهار سال از زندگیم خیلی راضی هستم و الحمدلله زندگی خوبی را تا کنون داشته ام. یک زندگی ساده ولی با محبت .

چه معایبی را در زندگی با یک طلبه احساس می کنید؟
راستش تا الان پس از گذشت چهار سال مشکلی در زندگی نداشته ایم اما خوب بعضی اوقات تحمل زخم زبان ها که می گویند تو که دختر دکتر بودی چرا با یک طلبه ازدواج کردی، من را ناراحت می کند. افتخار من ازدواج با یک طلبه بوده است و افتخارم هم این است که پس از ازدواج با یک طلبه بیشتر مراقب کردار و رفتارم بودم و محسنات اخلاقی بسیاری را کسب کردم .

آقا محمدصادق حالا شما محاسن زندگی با یک طلبه را بفرمائید ؟
طلبه یک انسان است و ممکن است عصبانی و حتی اشتباه کند اما طلبه آمده است تا اول خود را اصلاح کند و سپس دیگران را. بنابراین سعی در این دارد که محاسن اخلاقی را رعایت کند که همین باعث شیرین شدن زندگی می شود و در تربیت فرزندان نیز تاثیر خوبی دارد.

تفریح شما به عنوان یک طلبه ی نسل سومی چه چیزهایی است؟
قطعا طلبه نیز مانند همه جوانان نیاز به تفریحات سالم و نشاط و شادابی دارد. تفریحات من نیز مانند تفریحات سالم همه جوانان دیگر است. پس از راز و نیاز با خدا که شیرینی و لذت خاصی دارد، رفتن به پارک، موزه، فوتبال، استخر، مطالعه کتاب های جذاب، و دید و بازدید اقوام از دیگر تفریحاتم است. به یاد داشته باشیم که یکی از بهترین تفریحات که واقعا روحیه ی انسان را تغییر می دهد دید و بازدید از اقوام و دوستان است که متاسفانه این روزها سینما و تلویزیون کمتر اجازه این تفریحات را به دیگران می دهد.

طلبه ها شوخی هم می کنند ؟
شاید باورتان نشود اما در بین طلبه ها شوخی زیاد صورت می گیرد . هر کس ایمان بیشتری داشته باشد، چهره شاداب تر و زندگی شادتری دارد و شوخی هم میکند. شوخی هم تا وقتی که به کسی توهین و استهزاء نشود مانعی ندارد . مومن باید شادی اش در صورتش و غصه هایش در دلش باشد.

ارتباطتان با جوانان و نوجوانان چطور است ؟ ایا این درست است که فهم صحبت های یک طلبه برای یک جوان سخت است ؟
من علاوه بر طلبگی، مربی کانون یکی از مساجد نیز هستم. در این مسجد بیش از دویست جوان حضور دارند که بسیار شاداب و پر انرژی در کلاس ها، اردو ها و تفریحات شرکت می کنند و ارتباط خوبی هم داریم. اگر یکی دو روز نتوانم به کانون بروم مدام با من تماس می گیرند و از اینکه کلاس ها برگزار نشده ناراحت هستند. در مورد فهم صحبت های یک طلبه هم شما اساتید دانشگاه و یا اصلا عامه مردم را ببینید . بسیاری از اساتید دانشگاه شیرین و جذاب صحبت می کنند اما در عین حال هستند اساتیدی که فهم صحبتشان برای دانشجو مشکل است . طلبه یا روحانی نیز همین طور است. اول بستگی به اجتماعی بودن و دانستن فن سخنوری دارد و بعد هم مطالعه و چگونگی ارتباط برقرار کردن. بعضی افراد ذاتاً سنگین صحبت می کنند و فهم صحبت هایشان برای دیگران سخت است . این موضوع طلبه و غیر طلبه ندارد.

میانه ی شما با رسانه ها چطور است ؟
محمدصادق: من تقریبا با همه رسانه ها آشنا هستم . سعی می کنم روزنامه ها و مجلات متفاوتی را مطالعه کنم . به اینترنت تسلط دارم و وبلاگ و سآیت های خبری تحلیلی و … را می خوانم . بعضی از برنامه های تلویزیون را نیز تماشا می کنم و حتی گاهی نقد هایی نیز بر آن ها می نویسم .

مد یک طلبه چگونه است ؟ اصلا شما با مد موافقید ؟
خانم حسن پور : مقام معظم رهبری در مورد مد جملاتی دارند که بسیار زیباست ، ایشان می فرمایند بنده با مد خیلی موافقم، جزء آدم هایی هستم که به مد گرایش دارم، اما مدی که از داخل جوشیده باشد . چون مد یعنی ابتکار و نو آوری نه چیزی که از بیرون بیاید . مد آرایش مو و لباس و حرف زدن ما همه اش دارد از بیرون می اید.

من هم همین نظر را دارم . یک دختر جوان می تواند در عین متانت و حیا ، زیباپوش باشد و طبق مد ایرانی رفتار کند. ما در هیچ کجای دین و آئین هم این را نداریم که زن باید همیشه لباس یک رنگ و یک شکل بپوشد . تنوع بسیار خوب است اما هنگامی که در چارچوب اخلاق و اسلام باشد .

آقا محمدصادق! نزدیک ماه رمضان است. تصمیم به رفتن تبلیغ در این ماه دارید؟
بله حتما.

چه لزومی دارد یک طلبه به دور افتاده ترین نقاط کشور برود برای تبلیغ؟
ببینید هر کسی علمی را که دارد باید در معرض دیگران قرار دهد. برای مثال شخصی که پزشک است، مطب می زند تا مشکلات مردم را حل کند و در واقع علمش را برای کمک به دیگران عرضه می کند. البته به نظر من یک طلبه یا روحانی در این زمینه از بقیه مشاغل یک درجه بالاتر است. چون طلبه در شهر خود نمی ماند که یک مطب بزند تا مردم به آن مراجعه کنند بلکه به سمت مردم می رود. اصطلاحا یک طلبه باید «طبیب دوّار » باشد.

چرا برای برخی ماه رمضان خسته کننده است؟
محمدصادق: ماه رمضان خسته کننده نیست. نفس مومن در این ماه تسبیح است. خواب مومن عبادت است. اینها در برابر کمی گرسنگی چیزی نیست. لحظه به لحظه در این ماه برای مومن ثواب می نویسند. حدیث داریم اگر مومن می دانست ماه رمضان برای هر کس چقدر رحمت و مغفرت دارد آرزو می کرد همه ماه های سال ماه رمضان باشد. در ماه رمضان شب قدر وجود دارد که ارزش آن بالاتر از هزار ماه است. هزار ماه یعنی تقریبا 83 سال. یعنی یک عمر. شما می توانید با یک شب ماه رمضان یک عمرتان را تضمین کنید. اگر انسان به اینها فکر کند همه اش به انسان آرامش و لذت می دهد. خسته کننده نیست.

طلبه ها مراسم افطاری را چگونه برگزار می کنند؟
طوری می پرسید طلبه ها چطور مراسم افطاری می گیرند انگار ما با آدم های معمولی فرق می کنیم (می خندد). خوب ما هم مثل بقیه از دوستان و آشنایان دعوت می کنیم و مراسم افطاری برگزار می کنیم. البته شاید تنها تفاوتی که افطاری طلبه ها با بقیه داشته باشد این است که ما اول نماز می خوانیم بعد افطار می کنیم، بقیه ممکن است اول افطار کنند بعد نماز بخوانند. البته وقتی مجرد بودیم و در حجره مستقر بودیم کمی متفاوت بود. هر بار که می خواستیم افطاری بدهیم فیش غذای طلبه ها را می گرفتیم و می رفتیم غذایشان را می گرفتیم و در حجره ی خودمان افطاری می دادیم!

البته متاسفانه چند سالی است به خاطر پخش سریالهای تلویزیونی بعد از افطار، کمتر خانواده ها به این سنت حسنه روی می آورند.

به نظر می رسد چندان موافق پخش سریال های تلویزیونی بعد از افطار نیستید.
شاید باورتان نشود. من چند باری که برای تبلیغ به دور افتاده ترین روستاها رفته ام، با توجه به اینکه در روستاها، ارزشها و سنت ها همچنان وجود دارد ولی دیده ام روستاییان هم بعد از افطار پای تلویزیون می نشینند و به عنوان یک عادت برای آنها درآمده است و از حالت معنوی مردم کم کرده است. به نظر من پخش 5 سریال بعد از افطار باید متعادل بشود. حالا باز تا چند سال پیش سریالها مذهبی بود و گاهی تاثیرات مثبتی بر مخاطب داشت اما در یکی دو سال اخیر می بینیم که این سریالها کم کم مایه مذهبی خود را از دست داده و حتی به سمت موضوعات هجو و طنز پیش می رود. لزومی ندارد این همه سریال پخش شود و از سنت های زیبای ماه رمضان که تا چند سال پیش ادامه داشت بکاهد.

البته من یک پیشنهاد هم برای پخش این سریالها دارم. اگر می شد یکی از این سریالها را به جای بعد از افطار برای سحر پخش می کردند مردم تشویق می شدند راحت تر در هنگام سحر بیدار شوند. البته پخش سریال باید طوری باشد که نیم ساعت قبل از اذان صبح به پایان برسد تا مردم بتوانند به طاعات و عبادات هنگام سحر نیز بپردازند.

 

با تشکر از وقتی که برای این مصاحبه در اختیار من گذاشتید .
محمدصادق و خانم حسن پور : ما هم از شما ممنونیم .

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4

آخرین مطالب

  • یاد آور 
  • روش های جالب برای بکار بردن از دور ریختنی ها
  • جاذبه های گردشگری شمیل
  • تهمت
  • زندگی شاد
  • سخنان رهبر معظم انقلاب به دانشجویان خارج از کشور
  • کیمیاگره خود باشیم
  • شکرگذار باشیم
  • خدا را دیده ای آیا؟
  • طلبهها از مریخ نیامدهاند!
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

بطن

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان